۱۳۹۶ تیر ۱۹, دوشنبه

یک زن بعد از اعتیاد تکه‌ تکه می‌شود و هر تکه‌اش یک جا می‌رود



سوءمصرف مواد در میان زنان به لحاظ دلایل گرایش و پیامدهای آن ، میزان شیوع ، سیر پیش‌ روی ، بهبود و … با مردان تفاوت‌های بسیاری دارد. به نظر می‌رسد این موضوع برای زنان پیامدهای گسترده‌تری دارد به‌ نوعی که بازگشت به یک زندگی عادی را برای آن‌ها دشوارتر می‌کند. در همین زمینه با سولماز علیزاده ، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی که در زمینه‌ی کاهش آسیب‌های ناشی از مصرف مواد چه در میان زنان و چه مردان فعالیت دارد گفتگو کرده‌ایم. علیزاده در مراکز بازپروری زنان و دختران آسیب‌ دیده و خانه‌های سلامت بهزیستی فعالیت داشته است. وی در حال حاضر روانشناس مجموعه تولد دوباره است و مسئولیت فنی مراکز کاهش آسیبِ (DIC) تولد دوباره و کمپ بانوان در شیراز را برعهده دارد. با او به گفتگو نشسته‌ایم تا تفاوت‌های تجربه زنان با مردان را در حین اعتیاد، بهبودی و پس از آن از زبان وی بشنویم.
در مراکزی که کار کرده‌اید چه خدماتی به چه گروهی ارائه می‌شود و زنان برای ترک اعتیاد به کجا می‌توانند مراجعه کنند؟
جامعه هدف مرکز بازپروری زنان و دختران آسیب‌ دیده بهزیستی بیشتر زنان و دخترانی است که از خانه فرار کرده‌اند. خانه‌های سلامت هم دختران فراری را پوشش می‌دهد منتها کسانی که پرده بکارتشان سالم است. زنان برای ترک اعتیاد می‌توانند هم به کلینیک‌ها و هم کمپ‌ها مراجعه کنند که بستگی به قشر فرهنگی و مالی‌شان دارد. در دی.آی.سی‌ها به کسانی که هنوز در حال مصرف هستند و نمی‌توان آن‌ها را به سمت ترک برد خدماتی داده می‌شود ازجمله اینکه شب‌ها در آنجا اقامت کنند، روزها به آن‌ها غذایی داده شود، سرنگ در اختیارشان قرار بگیرد و کاندوم اگر که روابط جنسی دارند. یعنی در صورت امکان آن‌ها را به سمت ترک مواد و قطع مصرف هدایت می‌کنند اما اگر امکانش نباشد فقط آسیب را کاهش می‌دهند.
در مراکزی که شما در آن کار کرده‌اید زنان معمولا از چه پایگاه اجتماعی و اقتصادی هستند؟ به لحاظ سنی چطور؟
در مراکز ما زنان بین ۱۸ تا ۶۰ سال هستند؛ چه مصرف‌کننده یا در حال ترک و یا بهبودیافته‌ای که روی ترکشان مانده‌اند. از نظر پایگاه فرهنگی و طبقاتی باز همه قشری داریم. از قشر بالا کسی را داشتیم که همسرش نماینده مجلس بود. وقتی پای صحبتش می‌نشینیم خیلی استفاده می‌کنیم ولی مصرف‌کننده شیشه، تریاک، هروئین، متادون و انواع داروهاست و اعتیادش را هنوز نتوانسته کنار بگذارد. قشرهای پایین که بیشتر در دی.آی.سی‌ها به آن‌ها خدمت می‌کنم اکثرا کارتن‌خواب و بی‌سرپناه هستند که مشکلاتشان با دسته اول کاملا متفاوت و از جنس دیگری است.
آیا می‌توانید براساس تجربه خودتان بگویید جنسیت چه تقاوتی در چرایی گرایش به مصرف مواد ایجاد می‌کند؟
از نظر من زنان عاطفی و وابسته به مرد و قدرت او هستند. زنانی که من با آن‌ها صحبت کرده‌ام و ازشان پرسیدم که چه شد به مصرف مواد گرایش پیدا کردی پاسخ خیلی‌ها این بود که من در کنار شوهرم مواد مصرف کردم. مثلا اینکه «چون شوهرم را خیلی قبول داشتم شروع به مصرف مواد کردم، اوایل در مهمانی مشروب می‌خوردم. می‌دانستم شوهرم چیز بد به من نمی‌دهد. وقتی هم تریاک به من تعارف کرد با ایمانی که به او داشتم تریاک هم مصرف کردم…» «وقتی دیسک کمر گرفتم شوهرم مصرف‌کننده بود. بهم گفت یک نخود از این را بگذار زیر زبانت خوب می‌شوی، من هم ‌خوردم» و بعد دیگر ادامه داده بود.
نوع دیگرش این بود که مثلا «من شش ماه با آقایی زندگی می‌کردم (ازدواج کرده یا نکرده) وقتی فهمیدم مصرف می‌کند تصمیم گرفتم او را به غیرت بیندازم مصرف کردم تا او دیگر مصرف نکند…» و این طوری خودش هم الان مصرف‌کننده شده است.
بنابراین بعد عاطفی و اعتماد کردن به یک مرد برایشان خیلی مهم است و به نظر من چرایی اعتیادشان به نیاز عاطفی و کمبود محبت در آن‌ها برمی‌گردد. شاید مردها هم اشاره کنند که خلأ عاطفی داشتیم ولی ریشه اعتیاد، ادامه دادن به آن و لغزش‌های بعد از ترک مواد در میان درصد بالایی از زنان مربوط به نیاز عاطفی‌شان بود و بعد از ترک مواد هم پیش می‌آید از مرد دیگری که او را دوست دارند مواد بگیرند.
خیلی از مصرف‌کننده‌های شیشه برای داشتن یک تیپ و هیکل خوب که نیازی به رژیم غذایی نداشته باشند شیشه یا داروهایی را انتخاب می‌کردند که آمفتامین دارد و چون همه این‌ها اعتیادآورند، نتوانسته بودند آن را کنار بگذارند و مواد را به‌مرور عوض کردند و حالا هم هروئین و هم شیشه مصرف می‌کنند. وقتی هم به آن‌ها نگاه می‌کنیم می‌بینیم که غیر از اینکه هیکلشان را لاغر کردند روی صورتشان هم انواع جراحی پلاستیک برای زیبایی انجام دادند. این‌ها هم برمی‌گردد به کمبودهای عاطفی و نیاز به جلب توجه مردها.
الگوی مصرف مواد در میان زنان و مردان چه تفاوت‌هایی دارد؟ چه روندی طی این سال‌ها داشته است؟
در حال حاضر الگوی چند مصرفی رایج است. تا حدود سه چهار ماه پیش مصرفشان شیشه و هروئین بود هنوز همان الگو را دارند منتها داروها مثل چند سال پیش به آن اضافه شده، الان متادون، هروئین و شیشه را با هم مصرف می‌کنند. علتش این است که وقتی شیشه را می‌کشند فاز زیادی به آن‌ها می‌دهد و برای خواباندن آن فاز از هروئین استفاده می‌کنند بعد برای خنثی کردن هروئین، متادون را اضافه می‌کنند. تقریبا ۲۴ ساعت در حال تنظیم مصرفشان هستند.
شیشه را به دلیل فاز جنسی که ایجاد می‌کند مصرف می‌کنند به‌خصوص زنان. بسیاری از زنان مجرد یا متاهل بعد از اعتیاد به تن‌فروشی می‌افتند. ابتدا به خاطر خرج مصرفشان تن‌فروشی می‌کنند اما بعد دیگر سختشان است از آن بیرون بیایند چون داخل شبکه‌ای افتاده‌اند که بیرون آمدن از آن سخت است. خود فرد هم نمی‌خواهد بیرون بیاید. بیرون هم بیاید دوباره برمی‌گردد. به همین دلیل به مصرف شیشه ادامه می‌دهد. هروئین را به این خاطر مصرف می‌کند که نرمالش کند و متادون هم برای نرمال‌تر شدن حالت هروئین. بنابراین این چند مصرفی خیلی رایج شده.
در مورد اینکه آیا مصرف زنان تابعی از مصرف مردان هست یا نه شاید بتوان این طور توضیح را داد که زنانی که در یک پاتوق هستند آن چیزی را که بقیه یا گرداننده‌ی پاتوق به آن‌ها می‌دهد مصرف می‌کنند و بقیه‌اش را از این‌ور و آن‌ور تهیه می‌کنند. زنانی که در خانه هستند هم در شبکه‌ای از مصرف‌کنندگان هستند یعنی مصرفشان به‌روز است، همدیگر را پیدا می‌کنند و خبرها به دستشان می‌رسد که الان باید چی را با چی مصرف کنند. معمولا هم در دایره روابط و شبکه‌هایی که هستند زن‌ها با مردها دوست می‌شوند. به دلایل مختلف با مردها خیلی ارتباط نزدیکی دارند. کافی است یک دقیقه بخواهی گوشی‌شان را برای کاری ازشان بگیری، رنگ از صورتشان می‌پرد یا اینکه خواهش می‌کنند که چیزی در گوشی‌شان هست که نمی‌خواهند شوهرشان ببیند. همیشه شبکه‌ای از روابط مصرف یا تن‌فروشی‌ در گوشی‌شان هست که گوشی را به خاطرش پنهان می‌کنند و از طریق همین شبکه هم می‌دانند چه باید مصرف کنند. از این زاویه است که شاید بتوان گفت مصرفشان تابعی از مصرف مردان شده است یعنی کاملا مصرفشان با هم در ارتباط است.
به طور نمونه اخیرا یکی از زنان مراجعه‌کننده با یک کیف پر از گوشی به کمپ آمده بود و ما گوشی‌ها را از او گرفتیم چون در دوره ترک نمی‌توانند از گوشی استفاده کنند. این گوشی‌ها هرکدام برای ارتباط با یک شبکه ارتباطی بود. یکی از گوشی‌ها برای تقسیم مواد بود، یکی برای پخش شیشه، یکی پخش دارو، یکی برای ارتباط با مردی که مسئول یک پاتوق خانگی تن‌فروشی و مصرف مواد بود و … . وقتی نگاه به تیپ این خانم می‌کردیم بسیار عادی بود و نشان از روابطش نمی‌داد، وقتی هم از زندگی‌اش پرسیدیم گفت شوهرش معلم ریاضی است. برای ما خیلی جالب بود که همین یک نفر چقدر با شبکه‌های دیگر در ارتباط است.
برخی دوره‌ها مثل دوره‌های ترک شیشه مدت زمان مشخصی دارند. براساس برخی گزارش‌ها زنان نمی‌توانند این دوره را کامل بگذرانند. آیا مشاهده و تجربه شما هم همین‌طور بوده؟ علت چیست؟
زنان خیلی کمتر از مردان می‌توانند در مراکز اقامتی برای ترک بمانند. برای اینکه همه آن‌ها داخل شبکه یا دایره روابط نیستند برخی‌شان واقعا مادر یک خانواده هستند، همسر یا مادر هستند و شاید مسئولیت زندگی بر دوششان است و احساس مسئولیت می‌کنند. درست است که چنین فردی در دوره‌ی مصرفش این مسئولیت‌ها را به‌درستی انجام نداده اما همچنان بر دوشش است و نمی‌تواند بماند. مثلا کسی که شوهرش شاغل است، نمی‌داند بچه‌هایش را پیش چه کسی بگذارد؟ شاید پیش مادرش نتواند بگذارد و …
دل‌شوره‌ها و نگرانی‌هایی پشت سر هر زن هست. خیلی از آن‌ها به‌خصوص آن‌هایی که شوهرانشان پاک هستند نگران این هستند که رها شوند. به همین دلایل نمی‌توانند دوره کامل را در کمپ بگذرانند و نیمه‌کاره رها می‌کنند تا به خانه و بچه‌هایشان برسند. در مورد دی.آی.سی‌ها کاملا فرق می‌کند.
در کل انتظاری که از یک زن وجود دارد خیلی با انتظاری که از مرد می‌رود متفاوت است. وقتی یک مرد معتاد می‌شود چه در زمان اعتیاد و چه در زمان ترک از او حمایت بیشتری می‌شود، بعد از ترکش راحت‌تر می‌پذیرندش، حتی راحت‌تر می‌پذیرند که معتاد شده. ولی در مورد زن این طور نیست. هنوز جامعه ما این‌طوری است که اگر یک زن برود مصرف کند ما دیگر نمی‌خواهیمش و طردش می‌کنیم. خیلی زودتر از یک مرد در موردش می‌گویند که ای کاش برود و دیگر برنگردد، خیلی زودتر از یک مرد باعث می‌شود خانواده‌اش او را باعث آبروریزی و شرم خانواده بدانند. در دوره‌ی ترک هم چندان از آن‌ها حمایت نمی‌شود و خیلی بیشتر از مردها مورد سرزنش قرار می‌گیرند که «تو بی‌خود کردی معتاد شدی… می‌خواستی معتاد نشی» این‌ها را خیلی بیشتر از مردها باید تحمل کنند. یعنی اگر یک زن بخواهد ترک کند واقعا باید آماده باشد برای اینکه کوهی از متلک‌ها، کوهی از مشکلات، خشونت‌ها، نپذیرفتن‌ها، طرد شدن‌ها را تحمل کند. درست است که یک مرد هم با این موارد روبه‌رو می‌شود ولی بسیار کمتر از زن‌ها.
اعتیاد چه پیامدهایی بر زنان دارد؟ نوع برخورد خانواده‌ها با کسانی که به مراکز ترک می‌آیند چگونه است؟ چقدر همراهی می‌کنند؟ چه تفاوتی میان برخورد خانواده‌های زنان با مردان وجود دارد؟
از اعتیاد یک زن سوءاستفاده جسمی و جنسی بسیاری می‌شود. بعد از ترک هم به دلیل ناملایماتی که با آن مواجه می‌شود که صد برابر مردان است و نگاهی که به او وجود دارد خودش هم به این سمت می‌رود که از خانواده فاصله بگیرد. در دی.آی.سی‌ها خیلی با این مسئله مواجه هستیم، زنی که به علت عدم حمایت و خشونت خانواده، از خانه بیرون زده و الان ساکن دی.آی.سی‌ است، شغلش شده جمع‌آوری و فروش ضایعات تا خرج مصرفش را دربیاورد. خیلی اوقات شرم زنانه به او اجازه نمی‌دهد از مرکزی که در آن اقامت دارد کاندوم بگیرد برای همین می رود از مرکز بغلی کاندوم می‌گیرد، حتی اگر شده از مرکز مردها می‌گیرد ولی از مرکز خودش نه، برای اینکه اصلا حوصله شنیدن حرفی را ندارد و کافی است خدمتگزارهای دی.آی.سی‌ ذره‌ای با خنده با او صحبت کنند تا از آنجا هم بیرون برود.
یعنی یک زن بعد از اینکه اعتیاد پیدا کرد و به محض اولین خطا از همه جا رانده می‌شود، گوشت قربانی‌ای می‌شود که هر تکه‌اش را باید از جایی پیدا کنیم.
یکی از نمونه‌های مشکلات زنان، خانمی بود که سراغ ما آمد. این خانم و شوهرش بازنشسته عالی‌رتبه شرکت نفت بودند ولی دختر این خانواده که ۳۲ ساله است الان در یکی از پاتوق‌های مصرف مواد در حال جمع کردن و فروش ضایعات، فروش مواد و تن‌فروشی است و تمام کارهایی را انجام می‌دهد که در شان آن خانواده نیست. وقتی دلیلش را پرسیدیم مادر گفت که حدود ۷-۶ سال پیش دخترش عاشق مردی شده بود که مصرف‌کننده بود و دختر می‌خواست با او ازدواج کند ولی خانواده چنین چیزی را برنمی‌تابید. مادر می‌گفت بعد از عمل قلب که از بیمارستان به خانه برگشت متوجه شد شوهرش این دو را به عقد هم درآورده. او هم دختر را از خانه بیرون کرده بود و به دخترش گفته بود نباید با هم عقد می‌کردید. حالا بعد از این همه سال چند وقت پیش دخترش را در حالی که با یک وضعیت داغان ضایعات جمع می‌کرده در خیابان دیده بود. خودش می‌گوید که نزدیکش هم نرفته است. خودشان هم باعث آسیب شدند، نمی‌گویم با ازدواج دخترشان موافقت می‌کردند ولی حمایت‌های دیگری را همان موقع انجام ندادند و همین الان هم باز این دختر را باعث آبروریزی خودش می‌داند. گفت «من نزدیکش هم نرفتم» و از او فرار کرده بود. وقتی هم با او صحبت کردم فعلا که قبول‌دار نیست تا ببینیم کی می‌پذیرد که خودش هم جاهایی مقصر بوده است. البته ما دنبال مقصر نیستیم، دنبال این هستیم که از این دختر حمایتی شود.
مورد دیگر زنی بود که از خانه‌‌اش در فسا فرار کرده بود. در سن کم به علت فقر مالی، خانواده او را به عقد مردی، فلج از پا، درآورده بود که از روی همان ویلچر زن را می‌زد. زن بعد از فرار از خانه شوهرش به شیراز آمده بود. فسا در استان فارس از نظر فحشا، قاچاق مواد مخدر، قاچاق اسلحه و حتی قاچاق اعضای بدن، مشهور است. این دختر در این محیط بزرگ شده بود، در همان محیط ازدواج کرده بود و از همان محیط فرار کرده بود. خودش تعریف می‌کرد که وقتی از خانه شوهرش فرار کرده دچار خطاهای بسیاری (که ما می‌گوییم خطا) از جمله تن‌فروشی و اعتیاد شده بود و پیش ما در مرکز بازپروری زنان بود. زمانی که باید ارتباطش را با خانواده وصل می‌کردیم و او را به فسا برمی‌گرداندیم، من همراهش رفتم. از سر کوچه همه با یک قلوه‌سنگ منتظرش بودند که چون به شوهرش خیانت کرده، حکمش سنگسار است. من یکی پایم را که از ماشین بیرون گذاشتم بلافاصله برگشتم تو، چون به‌محض باز شدن در ماشین سنگ‌ها سمت ماشین آمدند. مانده بودیم اول باید با مردم، آن جامعه کوچکی که آن روز آنجا جمع شده بودند، کار می‌کردیم یا پدرش را آرام می‌کردیم که با چاقو و تفنگ به استقبالش آمده بود.
نمونه‌ای دیگر از مشکلات زنان، دختر شانزده ساله‌ی ساکن در یکی از مراکز بازپروری زنان بود که پدرش از کارگردان‌های صداوسیما بود. پدرش اهل مطالعه بود و لفظ قلم صحبت می‌کرد ولی به دختر خودش از سن ۸ سالگی تجاوز کرده بود طوری که الان که این دختر به سن ۱۶ سالگی رسیده بود آن را تجاوز نمی دید؛ بلکه یک ارتباط می‌دانست و به آن تمایل داشت. این دختر از مرکز فرار کرد فقط برای اینکه به پدرش برسد و آن ارتباط را ادامه دهد. پدرش هم مصرف‌کننده بود. این آخری‌ها وقتی با او صحبت می‌کردیم، یاد کارهایی که کرده بود می‌افتادم از لفظ قلم صحبت کردندش حالم بد می‌شد. این ضد و نقیض‌ها را نمی‌توانستم هضم کنم ولی وقتی به کارم ادامه دادم فهمیدم که این موارد در همه قشرها رخ می‌دهد و تمام این‌ها برای یک زن و برای یک دختر صد برابر مرد پیش می‌آید.
با توجه به تجربه‌تان بگویید زنانی که معتاد هستند و کارتن‌خواب شده‌اند یا به تن‌فروشی روی آورده‌اند، با چه ناامنی‌ها و خشونت‌هایی در عرصه خیابان مواجهند؟
این‌ها واقعا امنیتی ندارند. درست است که آن فرد تن به تن‌فروشی یا مصرف مواد داده و الان در خیابان است ولی خب این اتفاقی است که افتاده اما الان هیچ امنیتی ندارد. یک موقع می‌بینید امنیت از نظر یک زن کارتن‌خواب دستگیری از طرف پلیس باشد، شبی که دستگیر می‌شود درآمد ندارد، فردا باید با قیمت خیلی ارزان‌تر، با افراد بیشتر و دفعات بیشتر با یک نفر تن‌فروشی کند تا بتواند خرج مصرف آن روزش را دربیاورد. خیلی از زنان خیابانی سرپرست یک بچه یا خانواده هستند، یک شب خوابیدن چنین زنانی در بازداشتگاه امنیتشان را برهم می‌زند.
ممکن است یک زن تن‌فروش با یک مشتری طی کرده باشد که این‌قدر ساعت با تو فلان جا می‌آیم ولی وقتی می‌رود آنجا با چند تا مرد لات گردن کلفت مواجه می‌شود که هرکدام ممکن است انحراف جنسی داشته باشند و مورد تجاوز قرار می‌گیرد.
یک بار دختری را به مرکز بازپروری زنان آوردند. زمانی که دیدمش تعجب کردم که چطور زنده است. ۱۷ مرد در گوشه‌ی طویله با او ارتباط گرفته بودند،‌ به هر گونه که شاید به فکر نرسد و به‌صورت هم‌زمان و گروهی، دو سه روز نگهش داشته بودند با بدترین اتفاق‌ها، غیر از سکس گروهی او را مجبور به سکس با حیوان (سگ) کرده بودند،  بدون اینکه وعده‌ای غذا به او بدهند. پولی هم به او نداده بودند و در اطراف شیراز رهایش کرده بودند. اورژانس زمانی که او را پیدا کرده بود به مرکز ما آورد و من واقعا از اینکه چطور زنده مانده در تعجب بودم.
این طور ناامنی‌های برای این افراد بسیار زیاد است. تقریبا هر روز اگر به اورژانس اجتماعی مراجعه کنید این قبیل چیزها را می‌شنوید.
مورد دیگر زنی بود که شوهرش او را برای درآمد بیشتر در اختیار مردان دیگر قرار می‌داد. زن می‌دانست باید تن‌فروشی کند ولی نمی‌توانست بپذیرد با مردانی که شوهرش او را در اختیارشان می‌گذارد این کار را بکند. می‌گفت من تن‌فروشی می‌کنم اما نه اینکه شوهرم من را به آن‌ها بدهد. خیلی به وجودش توهین شده بود. این فرد برای ترک اعتیاد آمده بود و وسواس و سوال ذهنش این شده بود که یعنی شوهرم باید من را به مردان دیگر بدهد؟ مورد دیگر دختری بود که هر دو برادرش او را به مردان دیگر می‌فروختند و از خانه می‌زدند بیرون. وقتی از خانه بیرون می‌رفتند مردان دیگری هم از دیوار می‌پریدند داخل و قبل از اینکه برادرها برگردند مردانی که اضافه شده بودند از خانه می‌رفتند. آن دختر قسم می‌خورد که برادر من، تو مرا به آنها می‌فروشی،آن‌ها هم تعداد دیگری را با خودشان می‌آورند و از هر جهت به من تجاوز می‌شود. نمی‌دانست کدامشان را از سرش بیرون کند که آرام شود. این موارد ناامنی‌ها و خشونت‌هایی است که برای یک زن وقتی ذره‌ای از راهش کج ‌شود رخ می‌دهد ولی برای مرد نه. مرد می‌تواند معتاد شود، ترک کند و شاید هم هیچ خطری تهدیدش نکند.
چه راهکاری می‌بینید در مقابل زنانی که این همه تبعیض علیه آن‌ها وجود دارد و منجر می‌شود که نتوانند اعتیادشان را پس بزنند یا با دشواری با آن رو به رو هستند؟ چه کاری در عرصه عمل می‌شود کرد با همین شرایط فعلی؟
به نظرم فقط نیروهای متخصص و آموزش‌دیده باید بتوانند با آن‌ها کار کنند. بهبودیافتگان می‌توانند به ترک اعتیاد افراد دیگر کمک کنند ولی موضوع به‌قدری حساس است و آن‌قدر در وجود آن‌ها گره‌های ناخودآگاه و رنج و غم‌های انباشته ‌شده هست که واقعا باید نیروهای متخصص با آن‌ها کار کنند. شاید خیلی زمان ببرد تا از راه خطایی که رفته‌اند بیرون بیایند.
طرحی که در ذهن خود من هست اشتغال‌زایی برای زنان خیابانی کارتن‌خواب و بی‌سرپناه است. ولی چالش مطرح این است که این زن، طعم درآمد تن‌فروشی را چشیده و دیگر به‌راحتی تن به حقوق کمی نمی‌دهد که من می‌خواهم با تولیدی کوچکی برایش تامین کنم. روی آن زن باید خیلی کار کرد تا به سمت درآمد کمتر ولی زندگی پاک، حرکت کند. بنابراین باید نیروی متخصص به کار گرفته شود. تا مدت‌ها حتی در کمپ‌ها هم فقط نیروهای بهبودیافته کار می‌کردند اما  در این دو سه سال اخیر است که روانشناس هم به کار می‌گیرند. به نظرم اولین کاری که باید انجام شود این است که روانشناس تازه‌کار نباشد چون با زنانی کار می‌کند که به غیر از اعتیاد مسائل بسیار دیگری را تجربه کرده‌اند و به‌راحتی هم نمی‌توانند از آن خارج شوند. بنابراین همه نیروها باید متخصص و باتجربه باشند.

گفتگوی جلوه جواهری با سولماز علیزاده، روانشناس ارشد بالینی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر