بنابر گزارش خبرگزاری بهایی نیوز به نقل از وبسایت آیت الله عبدالحمید معصومی تهرانی گزارشی در خصوص وضعیت دگراندیشان از سوی ایشان منتشر شده که به بررسی فشار بر پیروان ادیان مختلف در ایران پرداخته است. وی با تاکید بر حفظ منزل و کرامت انسانی به موارد نقض حقوق دگراندیشان مذهبی پرداخته است.
در این گزارش آیت الله معصومی تهرانی درخصوص ادیان و مذاهب اهل تسنن، شیعیان، بهاییان، زرتشتیان، کلیمیان (یهودیان)، مسیحیان، یارسانیان و صُبیان مندائی پرداخته و در تقسیم بندی آن نوع فشار و تهدیدات را برشمرده است، وی در این یادداشت واژه " اقلیت " را اشتباه دانسته و با عنوانی چون " دیگر مذهبی " یا " دگر مذهبی" عنوان می کند.
آیت الله معصومی تهرانی از جمله روحانیون نواندیشی است که طی سالهای گذشته نسبت به حقوق از دست رفته پیروان مختلف در ایران اعتراض کرده و در حرکتی نمادین طرح های هنری خود را درخصوص ادیان مختلف و موضوع اتحاد به ترسیم کشانده است.
گزارش کامل آیت الله معصومی تهرانی که دراختیار مجموعه بهایی نیوز قرار گرفته است عینا به شرح زیر می باشد.
بسم الله الرحمن الرحيم
بنابر آنچه تاکنون میدانیم، هشت دین و مذهب در ایران وجود دارد که متأسفانه پیروان هر یک بهنوعی تحت فشار و تهدید هویت دینی، منزلت شهروندی و کرامت انسانی قرار گرفتهاند. اهل تسنن، شیعیان، بهاییان، زرتشتیان، کلیمیان (یهودیان)، مسیحیان، یارسانیان و صُبیان مندائی هر يك به نسبتی، نهتنها سابقهء دیرینهای در کشور ایران دارند، بلکه ماهیت دینی این سرزمین را بهلحاظ انسانی به ماهیتی چنددینی تبدیل کردهاند. اما با تمام این احوال، شرایط امروز ایران بهلحاظ فرهنگی و تنوعات عقیدتی، به پیروان خاص این ادیان و مذاهب منحصر نمیشود. در حقیقت وجود نوکشیان مسیحی و شیعیان دگراندیش (اعم از شیعیان سنتی غیرحکومتی، فرقههای دروایش و شیعیان نواندیش) به نظام انسانی دین در ایران پیچیدگی بیشتری بخشیدهاند.
در ابتدا بهتر است ذکر شود که این کلمهء "اقلیت" هیچ معنایی در زندگی انسانی ما ندارد و باید از آن پرهیز کنیم. برای همین از لفظ "دیگرمذهبی" یا "دگرمذهبی" استفاده میکنم تا دچار ارزشگذاری مثبت و منفی بر هیچ گروهی نشویم؛ چرا که اکثریت نیز برای اقلیتها، افرادی دگرمذهب هستند و بالعکس. در واقع باید گفت که جامعهء انسانی ما حتی شامل یک اکثریت مطلق نمیشود. بلکه آنچه که با عنوان «مردم مسلمان ایران» عنوان میگردد، بیش از آنکه یک گفتمان فرهنگی-انسانی باشد، یک پروپاگاندای سیاسی است. اسلام اگرچه دین بخش بزرگی از مردم این سرزمین است، اما ایرانیانی که در سراسر کشور پراکنده شدهاند در مقام انسانی خود در چهارچوب گستردهتری زندگی میکنند که بیش از آنکه اسلامی باشند، دگرمذهب بودن را شامل میشوند. این بدان معنا است که ما بهطور کلی با «مردم دینمدار ایران» روبرو هستیم که در میان خود از همدلی و وفاقی فرهنگی برای همزیستی مسالمتآمیز دینی برخوردار هستند. اما در نیم قرن اخیر، عدهای درجهت اغراض ناسالم سیاسی و حتی با نگرشهای سوءمذهبی سعی داشتهاند با سوءاستفاده از تفاوتهای مشروع عقیدتی و دینی، میان ایشان تفرقه و جدایی بیافکنند و به منافع نامشروع خود رنگ مشروعیت مذهبی بزنند.
در جریان بخشی از آخرین اثری که اینجانب در جهت راهانداختن کارزاری خاموش اما هدفمند داشتهام، - که هدف از آن نشان دادن گوناگونیهای دینی و توجه دادن به همگرائی ملی و كرامت ذاتی انسان بود - سفری نیز بهمنظور دیدار و ملاقاتی بیواسطه با ایرانیان دگرمذهب به برخی از نقاط کشور از جمله اهواز، کرمانشاه و سنندج داشتم. همچنین در تهران نیز با جمعی دیگر از رهبران دگرمذهب ملاقات نمودم. با وجود آنکه بنده در طول بیست سال گذشته از نزدیک یا دورادور در جریان مراتب دشواریهای اقشار دگرمذهب ایرانی بودهام، اما طی چند سال اخیر و بهخصوص در طی این سفر وجه دیگری از مسائل ایشان را مشاهده نمودم که البته بنیادیتر و ریشهایتر بهنظر میآید. در اینجا مطالبی را در این خصوص به طور مختصر در ارتباط با يافتههای خود عرض ميكنم.
اگر بخواهم درک خود را از میزان تهدیدی که بر اقشار دگرمذهب اعمال میشود بیان کنم، آن را در سلسلهمراتبی بدین شکل میتوانم به تصویر بکشم. در بالای هرم فشار و تهدید، بهاییان قرار دارند. در مقام دوم اهل تسنن و شیعیان دگراندیش قرار دارند که هر سه دستهء شیعیان سنتی غیرحکومتی ، فرقههای دروایش و شیعیان نواندیش را شامل میشود. بعد مسیحیان و یارسانیان متحمل فشار و تهدید هستند. بعد از آنها نوبت به زرتشتیان و کلیمیان میرسد (متأسفانه زرتشتیان که جزئی انکارناپذیر از این آب و خاک هستند، گاهی متحمل این فشار و تهدید میشوند). در آخر نیز صابئین مندائی قرار دارند که عرایضی مختصر در خصوص هر يك خواهم داشت.
اما آن فشار و تهدیدی که در اینجا مطرح میشود نیز خود به چند دسته تقسیم میشود:
دسته اول: فشار یا تهدیدی که متوجه هویت دینی اقشار دگرمذهب است. بهطوری که - چه در حضور و چه پشت سر- از طرق مختلف هویت دینیای که متعلق به ایشان است درمعرض قضاوتهای نادرست و گاهی هتاکی قرار دارد. برای مثال شاهدیم برضد هر یک از ادیان مذاهب ایرانی بهگونهای هرچه بخواهند میگویند، مینویسند، ترویج میکنند، تحریف میکنند و بهنوعی حریم هویت دینی هر یک را زیر سوال میبرند؛ در مورد بهاییان به کل دینشان و محل دفن بنيانگذارانشان به صراحت انگ زنده میشود؛ اهل تسنن بهخصوص از اجتماعاتشان ممانعت میشود، و عقایدشان و بزرگانشان مورد هتک قرار میگیرند؛ درخصوص کلیمیان نسبت به باورها و شرايع مذهبی، محل قبله ایشان سوءنظری غیرواقعبینانه ترویج میشود، تا آنجا كه اماكن دينیشان به نوعی مصادره به مطلوب گرديده است، مانند مقبرهء دانيال نبی(ص) كه از انبياء يهود است ولی هويتی اسلامی به آن داده شده است؛ مسیحیان نیز در معرض برخوردهای تحقیرآمیز برضد باورهای مذهبی، مناسک دینی و کتاب مقدسشان قرار دارند؛ یارسانیان که کل دینشان را به رسمیت نمیشناسند، یا ملزومات و نمادهای هویت دینی مانند سبیل و يا تنبورشان را به سخره میگیرند و هتک حرمت میکنند؛ زرتشتيان نیز که كل باورهايشان زیر سؤال قرار میگیرد و به عنوان آتشپرستان معرفی میشوند؛ و در نهایت مندائيان قرار دارند که بهطور كل ناديده گرفته شده و بهعنوان ستارهپرست معرفی میشوند. جزئیات هر یک از این موارد خود نیاز به شرحی طولانی دارد كه در اين مقال نميگنجد.
دسته دوم: فشار و تهدید دیگر به مقام شهروندی ایشان برمیگردد که یا در قانون اساسی تحت فشار دین رسمی قرار دارند مانند: اهل سنت، کلیمیان، مسیحیان و زرتشتیان؛ یا اصلا در قانون اساسی نامی از ایشان برده نشده و بهرسمیت شناخته نمیشوند مانند: مندائیان، بهاییان و یارسانیان. اما تمامی آنها بهطور رسمی از دایرهء دخالت و ورود در سطوح مختلف امور مديريتی کشور جلوگيری میشود؛ اين امر همچنين شیعیان دگراندیش را بهشکلی غیررسمی دربرمیگیرد. اگرچه اديانی كه در قانون اساسی به رسميت شناخته شدهاند میتوانند يك نماينده در مجلس شورای اسلامی داشته باشند اما برای بنده مشخص نيست كارایی اين نمايندگان جز شركت در مراسمات دولتی و اعتراف به وجود آزادی در اجرای مراسم مذهبی خود چيز ديگری هست يا خير؟. البته ابتلائات شهروندی در ایران متوجه همه است و بر این اقشار فشار مضاعفی نیز وارد میشود.
دسته سوم: مهمتر از همه، مسئلهء تهدید هویت انسانی ایشان است. فردیت انسانی اقشار دگرمذهب ایرانی از نظر جانی، قانونی، حیثیت اجتماعی ، روانی و مالی در مورد هر یک از ایشان، بهنوعی در معرض فشار و تهدید قرار دارد. این تهدید و فشارها با تهدید علیه هویت دینی و منزلت شهروندی کل جماعت خاص ایشان همپوشانی دارد. با این وجود، هر یک از افراد ایشان بهنوبهء خود و بهعنوان یک ایرانی شرافتمند اما دگرمذهب، در معرض اجحافها و تبعیضها، و در مواردی خشونتها و حتی قتل قرار دارند. در این بخش عمدهء نگاه ما به فردی است که پیش و بیش از آنکه متعلق به یک دین یا مذهب باشد، یک انسان ایرانی است، اما انسانیتش قربانی تمامیتطلبی دینی در کشور شده است.
این تهدید امروزه برای بهاییان همهء موارد جانی، قانونی، حیثیت اجتماعی ، روانی و مالی را به خود اختصاص داده است. علاوه بر آن، مواردی همچون جلوگيری از انجام آزادانه فرايض دينی؛ تخريب قربستانها در برخی از شهرستانها و جلوگيری از دفن اموات در قبرستانهای بهائيان؛ جلوگیری از تحصيل (عمدتاً در مقاطع دانشگاهی)؛ اخلال در كسب و كار؛ احضار، بازداشت و محكوميتهای سنگين حبس؛ كه اكنون تا سرحد جانی نيز بالا رفته است را نیز میتوان افزود.
آنطور که به بنده در دیدارم با هموطنان یارسانی اطلاع داده شد، با آنكه چند سالی است كه بسياری از پيروان دين ياری سعی نمودهاند تا خود را از حصارهای نامرئی ساختهشده خارج كنند و در ابراز هويت دينی خود بهطور علنی ملاحظات را كنار بگذارند؛ لكن زیر سوال بودن هویت دینی ایشان از یک سو؛ و فشار و تهديد بر حیثیت اجتماعی ایشان از سوی دیگر آنها را بهجایی رسانده که احساس بیپناهی و بیپشتوانگی را بهطور علنی مطرح کردند. این فشار و احساس ناامنی تا بدان حد بوده است که در جریان تحویل این اثر، فعالين و رهبرانشان حاضر به دادن تصویری از جمع خود نشدند. ديانت يارسان از قدمتی ديرینه در اين كشور برخوردار است و باورمندان يارسان بر اين عقيدهاند كه قدمت اين دين به پيش از ديانت زرتشت بازمیگردد. متاسفانه عدهای يا از روی بیاطلاعی يا تعمد، پيروان ديانت ياری را "اهل حق"؛ "علی اللههی"؛ "شيطانپرست" و يا "فرقهای از دراويش شيعه" معرفی میكنند كه همين امر باعث هتك حرمتها و تضييع بسياری نسبت به حقوق فردی و اجتماعی آنان گرديده است. موضوع هتک حرمت شرایع ایشان (سبیل و تنبور وجهی مقدس و شرعی برایشان دارد)، خود نشان میدهد که حریم و حرمت انسانی هر یک از ایشان تا چه حد در معرض تهدید قرار دارد. تا حدی که در سالهای اخیر چند تن از هموطنان اهل یاری به دلیل هتک حرمت شرایع و هويت انسانیشان اقدام به خودسوزی کردهاند.
در مورد اهل تسنن که به گفتهء خودشان تا قبل از انقلاب روابط حسنه و خانوادگی با شیعیان داشتند (عروس میداند و داماد میگرفتند)، امروز هنوز هم مبتلا به نگاهی امنیتی هستند. علما و فعالين اهل تسننی كه نسبت به حقوق مذهبی و يا شهروندی خود فعاليت كرده و اصرار میورزند با اتهاماتی همچون وهابیگری؛ جاسوسی و ارتباط با كشورهای سنی مذهب يا عربستان و دريافت پول از آن كشورها و يا وابستگی به گروههای منطقهای بازداشت میشوند و به زندانهای بلندمدت و يا اعدام محكوم ميگردند. همچنين در ساليان گذشته تعدادی از علمای اهل سنت به شكلهای مختلف و مرموزی به قتل رسيدهاند كه میتوان بهطور مثال به: مولوی جمشيدزهی؛ مولوی عبدالمالك ملازاده؛ مولوی دكتر احمد صياد ميرين – كه بيش از يك سال با او هم سلول بودم-؛ ماموستا فاروق فرساد و ماموستا محمد ربيعی اشاره كرد.
مسیحیان اما شرایط پیچیدهتری پیدا کردهاند. اولا به دلیل اینکه دین ایشان تبلیغی است؛ و در ثانی به دلیل رایجتر شدن تغییر دین از اسلام به مسیحیت و گسترش كليساهای خانگی در كشور؛ فشار بر ایشان تا آنجا بالا رفته است که دستاندركاران و خادمان كليساهای هر يك از فرق مسيحيت موجود در كشور به بنده اطلاع دادند که برای اهدای قطعهء مربوطه به ديانت مسيحيت، باید با وزارت ارشاد مشورت كرده و مجوز دريافت كنند و چون اين مجوز بخاطر وجود ديانت بهائی در اثر ارائه شده صادر نگرديد از دريافت قطعهء مربوطه خودداری كردند. این امر البته تا آن حد سختگیرانه است که كليهء كليساهای داير در كشور به هيچ فرد غيرمسيحی (كه منظور مسلمانان هستند) بدون مجوز از وزارت ارشاد اجازهء ورود به کلیسای خود را نمیدهند. همچنين ایشان میبايست كليهء دعاها و موعظهها را به زبانی غيرفارسی انجام دهند. در همين رابطه كليسای جماعت ربانی به دليل عدم رعايت اين دستورات از سال ۱۳۹۳ پلمپ گرديده است. همچنين آنگونه كه به بنده اطلاع داده شده است، هماکنون بيش از ۹۰ نوکیش مسیحی به جرم عقیدتی در زندان هستند. متاسفانه مسئولين كليساهای رسمی كشور –جدای از اينكه متعلق به فرق مختلف مسيحيت می باشند- به علت آنكه نمیخواهند اتهام تبلیغ و تبشير به آنها خورده و محدوديتهایی بر آنان اعمال گردد، از پيگيری وضعيت اين افراد سر باز میزنند. تاسفبارتر اينكه به دلايلی كه برای بنده نامشخص مانده است، اکثریت فعالين مدنی، حقوق بشری و يا سياسی در داخل كشور به وضعيت اين افراد كاملا بیتوجهی كرده و حمايتی نمینمايند و از اين رو اين افراد در فشاری مضاعف قرار گرفتهاند.
يهوديان به دليل آنكه دينشان موروثی و غيرتبليغی است مدتیست از كنترل كمتری نسبت به اديان تبلیغی برخودارند؛ اما به انحاء مختلف هويت دينی و انسانیشان مورد تهديد و تخريب قرار میگيرد. البته تخريب و هويت دینی و انسانی يهوديان سابقهای تاريخی دارد و قسمتی از رفتاری كه امروزه با بهائيان در اين كشور میشود در گذشتههای نچندان دور با يهوديان انجام میشد. اكنون اگرچه يهوديان از نظر اجتماعی از شرايط بهتری برخودارند ولی هويت انسانی آنان به انحاء مختلف مورد توهين و تهديد قرار میگيرد. بهطور مثال در عمده سريالهای تلويزيونی؛ اجرای تئاترها و برخی سخنرانیهای مذهبی و غير مذهبی از يهوديان چهرهای كثيف، خبيث، توطئهگر، فتنهجو و دشمن قسم خوردهء اسلام و مسلمين تصوير گشته و حتی اعقاب و اجداد بعضی از مسئولين حكومتی كه به هر شكلی دچار تخلف يا فساد شده باشند را به يهودی بودن منتسب میكنند. همچنين سايهء اتهام جاسوسی برای اسرائيل بر بالای سر يهوديان میباشد.
زرتشتيان شرايطی مشابهه يهوديان دارند ولی به نوعی دچار فشارهایی خاموش هستند. ديانت زرتشتی از قدمت بسياری در ايران برخودار است و با تاريخ و تمدن ايرانيان آميختگی دارد. از اين رو در اين چند دهه سعی گرديده تا جایی كه امكان دارد آثار و نمادهای زرتشتی يا به سخره گرفته شود و يا تخريب گردد. نمونه بارز اين فشارهای خاموش و محو كردن هويت انسانی زرتشتيان را میتوان در پاك كردن نماد نقش شده زرتشتی در سالن شورای شهر يزد بوسيله يكی از اعضای معمم شورا اشاره كرد. در واقع اين عمل به معنی پاك كردن و ناديده گرفتن هويت انسانی نيمی از جمعيت ساكن شهر يزد است كه تنها دگرمذهب میباشند.
مسائل مربوط به شیعیان سنتی يا دگراندیش نیز همیشه به شکلی بروز و ظهور مییابند. برای مثال از ابتدای تاسيس جمهوری اسلامی مراجع سنتی منتقد دچار هجمهها و توهينها و حصرهای خانگی شدند كه می توان از ميان آنان به حضرات آيات عظام: سيد كاظم شريعتمداری؛ سيد حسن طباطبائی قمی؛ سيد محمد روحانی؛ سيد صادق روحانی؛ سيد محمد شيرازی؛ سيد صادق شيرازی و محمد صادقی تهرانی اشاره كرد. این اواخر نيز با برخوردهای امنیتی با بیوت آیات عظام شیرازی، نکونام و منتظری روبرو بودهایم. هنوز هم نگاه امنیتی به دروایش وجود دارد و البته در حوزه علمیه و قشر روحانیت نیز سایهء دادسرای ویژهء روحانیت همیشه تهدیدکننده و رعبانگیز است. این دادسرا که هیچ جایگاهی در قانون ندارد و تشكیلاتی جدا و مستقل از قوه قضائيه است، نقش بهسزایی در به انقیاد کشیدن تحولات در سطوح مختلف مذهبی، سیاسی و اجتماعی داشته است که باید به شکل مقتضی به نقش آن توجه كرده و رسیدگی شود. هم اينك نيز روحانيون منتقدی سالهاست كه در زندان بسر میبرند كه میتوان بهطور مثال به آقايان كاظمينی بروجردی و هنرورشجاعی اشاره كرد. شیعیان نواندیش نیز به گونه ای دیگر با مشکلات فراوانی روبرو هستند. این جمع و همراهان ایشان از ابتدای پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ و حاکم شدن قرائتی خاص از دینسالاران فقهگرا، مورد هجمه امنیتی فراوانی قرار گرفتهاند. گروههای هوادار و هماندیش با مرحوم دکتر علی شریعتی و همچنین اعضای نهضت آزادی ایران و دیگر گروههای ملی مذهبی، بارها به دلیل نگاه خود به اسلام و تشيع؛ و نفی اعتقاد به ولایت فقیه؛ مورد حملات امنیتی، اعدامها، بازداشتها و زندانهای حکومتی قرار گرفتهاند. پس از فوت بنیانگذار جمهوری اسلامی و با ظهور حلقه کیان در دهه ۷۰، حضور نحلهای دیگر از روشنفکران دینی و برخوردهای امنیتی ادامه پیدا کرد. این برخوردهای امنیتی و محرومیتها در دانشگاهها و زندانها و در سطح اجتماعی، همراه همیشگی این افراد بوده است. تنی چند از ایشان به دلیل همین فشارها مجبور به مهاجرت از کشور شدند، اما دستگاه اتهامزنی حاکمیت همواره بر ایشان میتازد و به ایشان هیچ گونه فرصت دفاعی نیز نمیدهد. امروز نهضت آزادی ایران، ملی مذهبیها، افراد و فعالین خط شریعتی و نواندیشان دینی که از حلقه کیان بدر آمدند (دکتر عبدالکریم سروش به عنوان نمونه بارز ایشان) و یا حتی کسانی که از سلک روحانیت به این نواندیشان دینی وارد شده و با ایشان همراه شدند بهمانند دکتر محسن کدیور، آقای حسن یوسفی اشکوری، دکتر حسن فرشتیان، محمد جواد اکبرین و ...، که بر اثر فشارهای امنیتی از کشور هجرت کردهاند، یا افراد مرتبط با مدرسه مرحوم آقای منتظری یا دانشگاه مفید قم در داخل کشور، زیر ضرب سنگین امنیتی حاکمیت و دستگاههای امنیتی مختلف از وزارت اطلاعات تا اطلاعات سپاه و تا دادگاه ویژه روحانیت قرار دارند. اینها فقط نمونهء آشکاری هستند که در کنارشان عدهء بسیار دیگری از حوزیان یا دانشگاهیان قرار دارند که یا با چراغ خاموش یا با نامهای مستعار فعالیت فکری خود را ادامه میدهند، اما سایهء ارعاب و تهدید را به دلیل دگراندیش بودن در چهارچوب نظام مذهب شیعهء سياسی همواره بالای سر خود میبینند.
در نهایت در دیدارخودم با صابئین مندائی متوجه شدم که اگرچه ایشان فعالیتهای بسیار خوبی هم در دوران رژیم شاهنشاهی و هم در دورهء جمهوری اسلامی داشتهاند، اما هنوز نیز دچار مسائلی هستند که البته از باقی اقشار دگرمذهب ایرانی کمتر است، با این حال برای ایشان دغدغهای انسانی است. برای مثال آنطور که متوجه شدهام، در دیداری که با هويدا نخستوزير وقت داشتهاند خواهان رسمیت گرفتن خود در قانون بودهاند که گویی با این سوال روبرو میشوند که مگر ديگران برای شما مشکلی ايجاد میكنند؟، جواب ایشان خیر است، و آقای هويدا پاسخ میدهند: كسی كه با شما كاری ندارد پس به زندگی خودتان برسيد. پس از انقلاب نیز با وجود آنکه حتی دیدارهای متعددی با آیتالله خمینی و مراجع مختلف در قم داشتهاند جای ایشان در قانون اساسی خالی است. در حال حاضر نیز در کنفرانسهای متعدد دینی در کشور شرکت کردهاند، کتاب چاپ کردهاند و رایزنیهای فراوانی با مقامات بهخصوص آقای یونسی مشاور رئیس جمهور در امور ادیان و مذاهب داشتهاند که به وعدههایی ختم شده که هنوز عملی نشده است. اما آنچه که از مسائل ادیان در ایران بخصوص مندائیان ایرانی برمیآید شاید ریشهء بسیاری از مسائل دینی و مذهبی را در ایران روشن میکند که در انتهای این عرایض مایل به طرح آن هستم.
اگر دقت کنید اولا قرار گرفتن در جایگاه "اقلیت" موجب میشود که این اقشار خواهان حمایتهای صریح قانونی باشند. دین که اساسا موضوعیتی فرهنگی و اجتماعی است، اگر دارای پشتوانهء آزادی بیان نباشد و حریم و حرمت هویتی آن دارای پشتوانهء قانونی نباشد، خواه یا ناخواه؛ و دير يا زود، آبستن تهدید برای پیروان وی میشود. زمانی که آحاد جامعه برمبنای شاخصههای هویتی خود به اقلیت/اکثریت تبدیل شوند، و در کنار آن قانونی همدل و فراگیر در سطحی ملی به پشتوانهء خود نداشته باشند، آنگاه به جای صرف نیرو و توان انسانی خود برای رشد و شکوفایی ملی، هر یک سعی می کنند تا به دنبال پیشگیری یا دفاع از هتک دستآوردهای انسانی یا میراث هویتی خاص خود برآیند. چنین امری نشان از آن دارد که معنا و مفهوم هرگونه قشربندی جانبدارانه در حوزهء دین و مذهب توسط یک نظام ملی-قانونی، بیبنیاد و ناکارآمد است.
اما نکتهء دوم این است که آن مذهب و دینی که در جایگاه "اکثریت" قرار گرفته و صاحب نفوذ است، اگر خود را برتر و حق مطلق ببیند؛ آنگاه با نگاهی فرودستانه و تحقیرآمیز به ادیان و مذاهب دیگر نگاه میکند. این نکته از نظر بنده بنیادین است. چرا که این دین خودبرتربین حتی مدعی است که هم کلیت یک دین یا مذهب اقلیت، و هم عقاید ایشان باید از صافی اصول و ضوابط خودش گذر کند؛ مشروعیت کسب کند و بعد حق و حقوق پیدا میکند. در حقیقت مبانی مشروعیت هر دین و مذهبی در درون خودش جاری و ساری است، و عقاید و باورهایش نیز مبتنی بر این اصول در درون خودش صاحب مشروعیت میشوند، و هیچ دین یا مذهبی نیست که با دیگری بر سر مشروعیت دچار چالش نباشد. برای همین نیز نظام حاکم اجتماعی یا سیاسی، اگر نسبت به مبانی مشروعیت ادیان و مذاهب دیگر، با نگاهی فرودستانه نظر کند، نتیجه این میشود که زمینهء جدایی و تبعیض را فراهم میآورد، که در مهاجرتهای فزایندهء دگرمذهبان ایرانی خواه زرتشتی، مسیحی، کلیمی، مندائی یا دگراندیشان شیعی، شاهد لطمات سهمگین چنین رویکرد خصمانهای در عصر حاضر هستیم.
اگر دقت کنید اولا قرار گرفتن در جایگاه "اقلیت" موجب میشود که این اقشار خواهان حمایتهای صریح قانونی باشند. دین که اساسا موضوعیتی فرهنگی و اجتماعی است، اگر دارای پشتوانهء آزادی بیان نباشد و حریم و حرمت هویتی آن دارای پشتوانهء قانونی نباشد، خواه یا ناخواه؛ و دير يا زود، آبستن تهدید برای پیروان وی میشود. زمانی که آحاد جامعه برمبنای شاخصههای هویتی خود به اقلیت/اکثریت تبدیل شوند، و در کنار آن قانونی همدل و فراگیر در سطحی ملی به پشتوانهء خود نداشته باشند، آنگاه به جای صرف نیرو و توان انسانی خود برای رشد و شکوفایی ملی، هر یک سعی می کنند تا به دنبال پیشگیری یا دفاع از هتک دستآوردهای انسانی یا میراث هویتی خاص خود برآیند. چنین امری نشان از آن دارد که معنا و مفهوم هرگونه قشربندی جانبدارانه در حوزهء دین و مذهب توسط یک نظام ملی-قانونی، بیبنیاد و ناکارآمد است.
اما نکتهء دوم این است که آن مذهب و دینی که در جایگاه "اکثریت" قرار گرفته و صاحب نفوذ است، اگر خود را برتر و حق مطلق ببیند؛ آنگاه با نگاهی فرودستانه و تحقیرآمیز به ادیان و مذاهب دیگر نگاه میکند. این نکته از نظر بنده بنیادین است. چرا که این دین خودبرتربین حتی مدعی است که هم کلیت یک دین یا مذهب اقلیت، و هم عقاید ایشان باید از صافی اصول و ضوابط خودش گذر کند؛ مشروعیت کسب کند و بعد حق و حقوق پیدا میکند. در حقیقت مبانی مشروعیت هر دین و مذهبی در درون خودش جاری و ساری است، و عقاید و باورهایش نیز مبتنی بر این اصول در درون خودش صاحب مشروعیت میشوند، و هیچ دین یا مذهبی نیست که با دیگری بر سر مشروعیت دچار چالش نباشد. برای همین نیز نظام حاکم اجتماعی یا سیاسی، اگر نسبت به مبانی مشروعیت ادیان و مذاهب دیگر، با نگاهی فرودستانه نظر کند، نتیجه این میشود که زمینهء جدایی و تبعیض را فراهم میآورد، که در مهاجرتهای فزایندهء دگرمذهبان ایرانی خواه زرتشتی، مسیحی، کلیمی، مندائی یا دگراندیشان شیعی، شاهد لطمات سهمگین چنین رویکرد خصمانهای در عصر حاضر هستیم.
مسئلهء بنیادین سوم نیز به مسئلهء آشنایی اقشار دگرمذهب با اسلام و تشیع برمیگردد. آنطور که بنده شاهدم، متأسفانه شیعیان بهطور عام و علمای تشیع بهطور خاص، درک درستی از بنیادهای دین و علیالخصوص عقاید و باورهای ادیان و مذاهب دیگر ندارند، اما خود را در بیان هر انتقادی بر ایشان صاحب صلاحیت و واجد حق میدانند. با این حال، بهدلیل قرار داشتن اقشار دگرمذهب در جایگاهی فرودست، ایشان سعی داشتهاند تا بر گفتمانهای دینی و فقهی موجود در اسلام و تشیع حدی از تسلط را کسب کنند تا بدینطریق بتوانند در جریان این فرهنگ انسانیتستیزانه که در مجادله و مباحثهء دینی مشهود است، زمینگیر نشوند. البته بین ایشان و شیعیان مذکور تفاوت بزرگی وجود دارد. عمدهء نگاه اقشار دگرمذهب به اسلام، قرآن و تشیع نگاهی مثبت، با احترام و همدلانه است. اما این نکته در بین علماء و چه در عامهء مردمان نسبت به ديگر اديان کمتر صدق میکند و حتی باید گفت متأسفانه کاملا بالعکس است. این موضوع نشان میدهد که ایرانیان دگرمذهب ما بیشتر از باقی ایرانیان توانستهاند تا زمینهء فرهنگ همزیستی مسالمتآمیز را در خود پرورش دهند. چراکه وقتی با ایشان همنشینی کنید شاهد خواهید بود که ایشان اسلام را بیش از همه از جوانب انسانگرایانهء آن میشناسند و نسبت به جوانب دیگری که به عصر ارجحیت کرامت انسانی تعلق ندارد، نگاهی واقعگرایانه دارند. همچنین میتوان نتیجه گرفت که باید این اخلاق بدشگون را؛ که در فرهنگ انسانیتستیز مجادله و مباحثهء دینی شایع است؛ زیر سوال ببریم که چرا به خود اجازه میدهیم تا با نگاهی مظنون، شکاک و بدبین به مفاد دینی و مذهبی و عقیدتی دیگران نظر کنیم و از اختلافات بحقی که میان ادیان و مذاهب وجود دارد، سوءاستفاده کنیم و با اجازه دادن به حاکمیت قشربندیهای کینهتوزانه موجب شویم تا تبعیض و آپارتاید دینی مجال تسلط بر مناسبات انسانی جامعهء ایران را بدست آورد.
در پایان مایلم به عرض برسانم که در عصر حاضر حتی اگر یک دین از جامعیتی فراگیر در حوزهء ارزشها، حقوق و تفکرات برخوردار باشد بهطوری که بتواند بسیاری از مسائل زندگی مردمان را حل و فصل کند، اما از هیچ حقی برای برتریجویی و تمامیتخواهی در ادارهء کلیهء ارکان زندگی یک جامعه برخوردار نیست؛ چراکه نه تنها میراث ارزشها، حقوق و تفکرات انسانی محدود به دایرهء دیانت نمیشود، بلکه در مردمان سرزمین ایران از تنوع و گوناگونیهایی دینی و عقیدتی برخوردارند، به طوری که همگرایی ملی ایشان جز با برابری حقوق دینی و اتخاذ نگاهی تماما انسانی نسبت به ایشان محقق نخواهد شد. این نگاه تماما انسانی دقیقا همان نگرشی است که برای موضع تکتک ایرانیان نسبت به دین و مذهب احترام برابری قائل است و تمام ایشان را بدون قشربندیهای برتریجویانه بر اساس هویت دینی، لایق و شایستهء دخالت تأثیرگذار در امور عام و خاص مملکتی میداند، و حقوق اساسی ایشان، مشروعیت دین و مذهب آنها، و ظرفیتهای انسانی-ایرانی ایشان را ذیل جهانبینی یک قرائت خاص دینی مضمحل نمیسازد.
تهران – ايران
۲۰ آدر ماه ۱۳۹۵ = ۱۰ دسامبر ۲۰۱۶
الراجی؛ عبدالحمید معصومی تهرانی
تهران – ايران
۲۰ آدر ماه ۱۳۹۵ = ۱۰ دسامبر ۲۰۱۶
الراجی؛ عبدالحمید معصومی تهرانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر