فضا سنگین و ملتهب است. آنها سه گروهند؛ عده ای درون خودشان خزیده اند و با هیچ کس حرف نمی زنند. ساعت ها روی تخت هایشان به حالت دراز کش می مانند و به سقف خیره می شوند.
عده کمی هم دو نفره یا سه نفره دور هم جمع می شوند و به تشریح وضعیت موجود می پردازند. بقیه اما بی رمقند و مثل ارواح سرگردان در حال تردد هستند. آنهایی که زیر حکم اعدامند یا حتی زندانیانی که احکام بدوی دارند و هنوز حکم اعدام شان قطعی نشده، این روزها به شدت ترسیده اند.
«محمد» می گوید به حکم اعدامش اعتراض کرده اما به مادرم گفته هیچ حساب و کتابی در کار نیست: «وقتی آنها شهرام احمدی را که فقط ده سال حکم داشت، بی هیچ دادگاه و قانونی می¬برند و اعدام می¬کنند، از کجا معلوم که یک شب بی خوابی نزند به سرشان و نیایند ما را هم ببرند اعدام کنند؟»
به نظرمی رسد «محمد عبداللهی» زندانی سیاسی کرد ساکن زندان ارومیه آخرین نفر از چرخه اعدام های این هفته باشد، هفته ای که مثل توفان، زندگی بسیاری از زندانیان زیر حکم را با خودش برد.
گردباد اعدام ها از بند ده زندان رجایی شهر شروع شد. روز دوازدهم مردادماه خبر اعدام دسته جمعی زندانیان سنی مذهب که عضو گروه توحید و جهاد معرفی شدند، منتشر شد. رقم تخمینی بیست تا سی نفر اعدامی که قرائت های رسمی و غیر رسمی متفاوتی داشته است.
برخی ازاعدام شدگان بند ده هنوز حکم اعدامشان در مرحله بدوی قرار داشته و آنها به دادگاه تجدید نظر معترض شده بودند. مطابق قوانین موجود تا طی کامل مراحل دادرسی، اجرای حکمی که قطعی نشده، به هیچ وجه قانونی نیست.
«کیوان» از آن غروب دلشوره بار می گوید و اینکه صدای کشیدن نوارچسب ها را می شنیده: «حدس می زدیم دارند دست و پا یا دهان شان را چسب می زنند. بندهای دیگر سکوت مطلق کرده بودند. هیچ کس نخوابید. با اینکه آنها به لحاظ عقیده با ما تفاوت جدی داشتند اما عمیقا نگران شان بودیم.»
زندانی های بندهای همجوار از لای درز هر جا که می شد، بیرون را می پاییدند: «می دانستیم برای اعدام می برندشان، چون نهار را که خوردیم وضعیت فوق العاده اعلام کردند. می گفتند از بند ده فقط سه نفر مانده اند. حتی بچه ها می گفتند «کاوه شریفی» را که هفته قبل از این اتفاق در سالن ده سکته کرده و در بیمارستان بستری بود و وضعیت بدی داشت، به سلول انفرادی منتقل کرده بودند برای اعدام.»
کیوان از شایعه اجرای احکام هر چه بیشتر اعدام در زندان می گوید: «دیروز وقتی برای ملاقات با خانواده ام به سالن ملاقات می رفتم از دیگر زندانی ها شنیدم که به خانواده چهار نفر از زندانیان محکوم به قصاص که اتهام شان قتل است و در بند اشرار زندانی هستند، خبر داده اند برای آخرین ملاقات به دیدار فرزندان شان بروند. آنها یا تا به حال اعدام شده اند یا احتمالا در طول دو روز آینده به چوبه دار سپرده خواهند شد.»
جاهای دیگر هم در بوده، مثلا سه نفر اعدامی رشت که یک نفرشان قاتل 45 ساله ای بود که به قصاص محکوم شده بود و دو نفر دیگر هم به اتهام حمل و نگهداری 15 کیلو مواد مخدر به چوبه دارسپرده شدند، چهار زندانی در تایباد، سلماس و خوی، سه نفر در سقز و دو نفردر قزوین.
چنین آماری در ایران که در طول سال های اخیر به عنوان دومین کشور پرتعداد اعدامی ها بعد از کشور چین بوده، بی سابقه نیست و بارها رخ داده، به عنوان مثال سال 1389 از بیست و نهم آذرماه تا بیست و نهم دیماه، بیش از 97 نفر در کشور اعدام شدند.
به گفته «سارا لی ویتسون» رئیس بخش خاورمیانه سازمان دیده بان حقوق بشر بعد از اعدام دسته جمعی بند ده زندان رجایی شهر «از اول ژآنویه سال جاری تا به حال 230 نفر در ایران اعدام شده اند.» این آمار، بدون در نظر گرفتن کسانی است که اجرای حکم شان منتشر نشده است.
«محسن»، یکی از زندانیان بند چهار زندان رجایی شهر از گرد مرگ می گوید که بعد از اجرای اعدام گروهی ساکنان بند ده، همه زندان را احاطه کرده: «وقتی صدای پای سربازها آمد و رفتند بالا، نیم ساعتی طول کشید تا برگشتند. از سوراخ پشت در نگاه شان می کردم. دهان شان را چسب زده بودند تا صدای الله اکبرشان بلند نشود. گاهی می شود که وقت انتقال به انفرادی برای اجرای حکم اعدام، زندانی ها شروع می کنند به شعار دادن یا الله اکبر گفتن. می خواستند صدایشان در زندان نپیچد.»
برای زندانی هایی که در یک قدمی بند ده بوده اند لابد لحظات بسیار سخت و دشواری بوده: «ما با بچه های بند ده مراوده نداشتیم. آنها مثلا من را که مسلمان نیستم، به جرم مسیحی بودنم تحریم کرده بودند و حتی با بچه های بند ما معامله نمی کردند، اما با همه این دوری گرفتن هایشان، به نظرم آدم های صلح طلب و مهربانی می آمدند. به هیچ وجه رفتارشان به افراد خشونت طلب شباهت نداشت.»
برای زندانی های باقیمانده، تحمل لحظات سنگین روز بعد دشوار به نظر می رسیده است. سربازها رعب آور بوده اند. از کف پا تا سرشان مجهز بوده به کاسکت و باتوم و شوکر و تجهیزات و ماسک و با سر و صدای زیادی وارد فضای بند شده بودند. جالب است که هر چه صدای پوتین سربازها بلندتر بوده، داخل بندهای همجوار حتی صدای نفس ها هم نمی آمده: «آنها علاوه بر اجرای اعدام آمده بودند زهر چشم بگیرند، همان دم فهمیدیم کار تمام است و قلب مان گرفت. انگار که بخواهند نمایش قدرت بدهند و به ما تاکید کنند که اراده کنیم توی مشت مان، لهتان می کنیم.»
از محسن می پرسم زندانی های عادی در مورد این اعدام ها چه تحلیلی دارند؟ او پاسخ می دهد: «من و هم بندی هایم در این مورد حرف زدیم. آنها می گویند با توجه به اینکه داعشی ها دارند در عراق و سوریه شکست می خورند، جمهوری اسلامی می ترسد در ایران دالان امنی درست شود برای ورود داعشی های باقیمانده به سمت ایران. برای همین هم این اعدام ها یک پیام کوبنده و محکم به داعش است.»
او هم تاکید می کند: «اینجا همه ساکت و غمزده اند، بخصوص زندانی های بهایی از این اعدام ها غمگین هستند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر