۱۳۹۵ فروردین ۴, چهارشنبه

گزارش یک روز زندگی در اوین؛ حسین رفیعی


rafiei

 حسین رفیعی، عضو زندانی شورای فعالان ملی مذهبی، در گزارشی، یک روز زندگی خود را در در بند هشت زندان اوین توصیف کرده است. “ساعت ۶/۵ صبح، بیدار باش، با صدای بلندگو: “به دستور افسرنگهبان محترم بیدار باش اعلام می شود”. چراغهای اتاقها و راهرو روشن می شود.”
متن کامل نامه آقای رفیعی را در ادامه بخوانید:
«ساعت ۶/۵ صبح، بیدار باش، با صدای بلندگو: “به دستور افسرنگهبان محترم بیدار باش اعلام می شود”. چراغهای اتاقها و راهرو روشن می شود. ساعت ۱۰ شب که خاموشی اعلام شده، چراغ های اصلی خاموش می شوند. چند چراغ کم نور در راهرو و سرویس ها و “چراغ خانه” (آشپزخانه) روشن هستند که اگر کسی احتیاجی داشت، بتواند از این ها استفاده کند. در اتاق ما ۴ تخت سه نفره هست و ۵ نفر “کف خواب” که هر شب موقع خواب وسایل خواب خود را که یکی – دو تا پتو هستند و یک بالشت کف اتاق پهن می کنند و صبح آنها را جمع می کنند و در گوشه اتاق فضایی برای انبار کردن این وسایل وجود دارد.
حدود ساعت ۷ بلندگو اعلام می کند که “درب هواخوری باز است” هر سالن یک میز page دارد که بلندگو در آنجا مستقر است و pager پشت میز آماده ی page کردن پیام هاست. از ۷ تا ۷/۵ زمان هواخوری قبل از “آمار” است. ساعت ۷/۵ بلندگو “اعلام آمار” می کند. آمار یعنی اینکه نماینده افسر نگهبان شخصا می آید و شمار زندانیان در هر اتاق را کنترل می کند که کم و زیاد نشده باشند و با آمار مسئول سالن “وکیل سالن” هم خوانی داشته باشد. از ساعت ۷/۵ صبح، زمان آمار اعلام می شود و آنها که تخت دارند، روی تخت و کف خواب با ردیف های سه تایی منتظر می مانند تا نماینده افسر نگهبان با حضور “وکیل سالن” بیایند و آمار بگیرند.
پس از گرفتن آمار ساکنین اتاق صبحانه می خورند. هر چند نفر با هم “هم خرج” هستند و عده ای هم تنهایی. هر فرد یک فلاکس دارد که “زحمتکش” اتاق ساعت ۵ صبح آنها را از آب جوش پر می کند و به هر کس می دهد تا پس از بیدارباش در فلاکس چای دم کند و در موقع صرف صبحانه چای آماده باشد. دم کشیده باشد.
پس از صرف صبحانه ساعت ۸ که تلفن ها فعال می شوند، چند دقیقه به دخی زنگ می زنم و از سلامتی هم مطلع می شویم. اگر قرار باشد با دوست دیگری احوالپرسی کنم، می کنم. از حدود ۸:۱۰ به هواخوری می روم تا قدم بزنم. در هواخوری گاهی دوستی سرو کله اش پیدا می شود تا ضمن قدم زدن باهم هم صحبت شویم و راجع به هر چیزی سخن می رود. نزدیک ساعت ۹ به کتابخانه می روم. کتابخانه محل کوچکی است. ۱۴ صندلی و سه میز بیشتر ندارد. تا ساعت ۱۲ که کتابخانه تعطیل می شود می شود، مشغول خواندن و نوشتن هستم. ساعت دوازده که به اتاق برمی گردم معمولا وقت نماز است.
پس از نماز باید منتظر ناهار شد. ناهار نزدیک ساعت ۱/۵ بعد ازظهر می آید. غذای رسمی دولتی زندان زیاد ماکول نیست. مواد پروتئینی برخلاف آئین نامه زندان ها ندارد. ولی یک رستورانی بخش خصوصی که پارتی داشته در داخل زندان تاسیس کرده که چند نوع غذا بیشتر ندارد و عمدتا غذاهایش مرغی است. پس از صرف ناهار، حدود یک ساعتی می خوابم. اتاق بسیار شلوغ است ولی رئیس اتاق چون خودش هم اهل خواب بعد ازظهر است از ساغت ۳ تا ۴/۵ “خاموشی” اعلام می کند و هم اتاقی ها مراعات می کنند. از ساعت ۵ مشغول آماده شدن برای زدن تلفن به دخی و گاهی هم به وکیل می شوم.
پس از نماز که در زمستان زودتر مغرب می شود، آماده رفتن به کتابخانه می شوم که از ۶ تا ۸ بعدازظهر باز است. ساعت ۸ شب به اتاق برمی گردم که وقت شلوغی آن است. همه سریال های فارسی نگاه می کنند و با هم صحبت می کنند. ساعت ۸/۵ اخبار نگاه می کنیم و از حدود ۹ سریال ها باز شروع می شود و ساعت ۱۰ خاموشی اعلام می شود که باید صدای تلویزیون قطع شود ولی تصویر آن مجاز است. از ساعت ۱۰ شب وقت مطالعه من شروع می شود.
یک چراغ مطالعه دارم که اهدایی دوست عزیزم آقا مصطفی عبدی درویش فرهیخته گنابادی است. این چراغ مطالعه مایه سرگرمی و نجات من شده است. چون بعد از ساعت ۱۰ شب سکوت در اتاق حکمفرما می شود. چندین ساعت مطالعه می کنم تا خوابم بیاید و سپس می خوابم. اگر این چراغ نبود مصیبت داشتم. چون شب که بیدار می شوم معمولا خوابم نمی برد و باید مدتی مطالعه کنم تا خواب مرا دریابد. من با مطالعه ، نوشتن و صحبت با دوستان خود را مشغول می کنم.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر