۱۳۹۵ آبان ۲۵, سه‌شنبه

نامه ای تکان دهنده از زندانی سیاسی جابر عابدینی از زندان رجایی شهر


 

زندانی سیاسی جابر حسینی فرزند یکی از کشته شدگان جنگ ۸ ساله ایران و عراق دردنامه ای به پدرش نوشت.جابر حسینی به اتهام جاسوسی که آن را واهی می داند دستگیر شده و به سه سال محکوم شده است.وی در نامه خود به پدرش پس از شرح آنچه بر این میهن در سالیان جنگ و پس از آن گذشته است از پدر از دست رفته خود می پرسد:واقعا آرمان شما برای فدا کردن جان خود در راه این رژیم چه بوده است؟

وی در نامه خود می نویسد:

نامه ای به پدرم که سی سال قبل به امید خدمت به مردم جانش را فدا کرد
سلام پدر در سال ۶۴ که برای دفاع از وطن به جبهه رفتی و جانت را فدای آن کردی می خواهم اتفاقاتی که در این مدت بر کشور گذشته است را به طور خلاصه برایت بگویم.
جنگ تا سال ۶۸ طول کشید و دهها هزار نفر از جوانان قربانی شدند .شهرها نابود و زیرساختهای کشور به کلی از بین رفتند.
رژیم در سال ۶۸ با پذیرش قطعنامه جام زهر را نوشید.اما بر هیچکس معلوم نشد این جنگ چه دستاوردهایی برای مردم داشته است.به غیر از تعداد اندکی جبهه رفته٫آنان که ایمان پاکی داشتند بقیه شروع به غارت و ثروت اندوزی نمودند و روزبروز شرایط بر مردم بد و بدتر گردید.
دولت خاتمی با شعار اصلاحات و آزادیهای مدنی روی کار آمد و مردم را به دنبال سراب برده٫روزبروز فرهنگ جامعه را به انحطاط کشاند.بعد از آن احمدی نژاد با شعار حمایت از مظلومان و انرژی هسته ای حق مسلم ماست با سر کار آمد.ولی نه تنها هیچ مشکلی از مردم حل نشد بلکه روزبروز شرایط وخیم تر گردید.
در دولت فوق ملوانان انگلیسی که به گفته خودشان به آبهای ایران تجاوز کرده بودند دستگیر ولی رئیس دولت آنها را با کت و شلوار به کشورشان فرستاد.
مردم در سال ۸۸ به بهانه انتخابات و دزدیده شدن رای خود یک شورش اجتماعی به راه انداختند و رژیم را تا مرز سرنگونی پیش بردند که رژیم بسیاری از جوانان را در بازداشتگاههای جهنمی از قبیل کهریزک به قتل رساند و به تعدادی نیز تجاوز گردید و حتی به نخست وزیر و رئیس مجلس(سابق) خود نیز رحم نکردند و از آن روز موسوی و کروبی در حصر خانگی به سر می برند.
راستی می دانم که از شنیدن حرفهای فرزندت خسته نمی شوی ولی گفتنی ها بسیار است.
در سال ۹۲ روحانی با شعارهای عوامفریبانه بر سر کار آمد که حاصل آن هم بستن پروژه اتمی ایران و ریختن سیمان بر قلب آن که صدها میلیارد دلار هزینه آن شده بود و به خاطر آن چندین قطعنامه بر علیه ایران تصویب و عملا کشور فلج شده بود.
چندین نفر از جوانان کشور به نام دانشمند هسته ای ترور گردیدند و دهها نفر اعدام و صدها نفر نیز دستگیر و زندانی شدند که تاکنون نیز در زندان به سر می برند.
ولی روحانی و رفسنجانی دوباره جام زهر را نوشیدند و تمام برنامه هسته ای ایران را تعطیل کردند. رژیمی که از اول تاسیس شعار مرگ بر آمریکا سر می داد و دهها نفر به اتهام تفکر آمریکایی بودن زندانی یا اعدام شده بودند وزیر خارجه اش در مقابل آمریکا کرنش و برجام را امضا کرد.
در دولت روحانی فسادهایی از قبیل حقوقهای نجومی مدیران٫فساد ۱۲۰۰ میلیاردی در بانک ملی و ملت و نهاد صندوق ذخیره فرهنگیان روی می دهد ولی پس از چند روز هیاهوی رسانه ای به فراموشی سپرده می شود.
راستی محسن رضایی فرمانده سپاه زمان جنگ در کمال پررویی می گوید که ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر بی معنی بوده و رفسنجانی و اطرافیان وی هم می گویند که مخالف ادامه جنگ بودند.واقعا برایم سنگین بود از سخن این فرمانده جنگ که اگر ادامه جنگ لزومی نداشته پس چرا این همه آدم را به کشتن دادید؟با چه منطقی پدران ما را به کشتن دادید؟چرا آن زمان خمینی را وادار به پذیرش قطع جنگ نکردید تا از این همه هزینه های مادی و انسانی جلوگیری شود؟
در دولت روحانی تعدادی به اتهام جاسوسی برای آمریکا از قبیل امیر حکمتی و جیسون رضاییان و ... بنا به مصالح نظام معامله گردیدند.نمیدانم چرا همیشه در رابطه با آمریکا مصالح نظام جاری می شود ؟ بطوریکه آدم را وسوسه می کند که کاش به جای خانواده شهید بودن یک آمریکایی بودم تا مصالح و رافت اسلامی نظام بر ما نیز جاری می گردید.
سپس بحث سوریه و عراق مطرح گردیده که تعداد بسیاری از جوانان ایرانی را به نام دفاع از حرمین شریفین به آنجا اعزام و هر روز در تمام شهرهای کشور تعدادی را تحت عنوان شهدای مدافع حرم به خاک می سپارند .
کشور دچار دو دستگی گردیده یک جناح که خامنه ای و سپاه باشند می گویند حتی به قیمت از دست دادن جوانان و صرف هزینه های کلان مالی از محور مقاومت دست نمی کشیم .
آری این وضعیت کشور ماست.پس از آنکه رفتی من نیز چون به صداقت تو در انتخاب راهت ایمان داشتم راه تو را انتخاب کردم و با قبولی در دانشگاه فارابی ارتش با صداقت تمام تا درجه سرگردی پیش رفتم.ولی حالا به اتهام واهی و مخالفت با سیاستهای کثیف آنها پس از تحمل ۸ ماه شکنجه به سه سال زندان محکوم گردیدم. در کشوری که پدر به خاطر دفاع از وطن کشته شود و فرزندش به اتهام جاسوسی دستگیر می شود.
آیا این به معنی از بین رفتن تمام مشروعیت مردمی آن حکومت نیست؟
راستی می دانستی جدیدترین فساد رژیم توسط یک قاری که در بیت رهبری نیز فعالیت می کرد رخ داده و قاری مزبور به چندین بچه تجاوز نموده است کسانی که به اسم دین هزاران کثافتکاری می کنند و مردم را نسبت به اسلام بدبین می نمایند.
پدرم حرفهای ناگفته زیادی برایت دارم که بعد از این با تو در میان خواهم گذاشت.اگر فرض را بر این بگذاریم که من اطلاعاتی رد و بدل کرده ام که به هیچوجه چنین نیست حال سوالی که پیش می آید این است که اگر من جاسوس باشم باید ببینیم رژیم چه بلایی بر سر ما آورده است که یک فرزند شهید جاسوس شده است و اگر نباشم که نیستم چرا باید در کشوری که تو جانت را فدای آن کردی حال پسرت در زندان و دو تا از نوه هایت به امان خدا رها شده اند.
راستی پدر می دانستی که امثال من فراوان هستند که در زندانهای رژیم به سر می برند.واقعا آرمان شما برای فدا کردن جان خود در راه این رژیم چه بوده است؟
نمی دانم با گفتن و درد دل کردن این حرفها با تو از طرف رژیم در زندان آسایش و امنیت خواهم داشت یا در آینده ای نزدیک به تو محلق خواهم شد.
آدرس تو را تازه پیدا کرده ام .بعد از این زیاد درد دل خواهم کرد .
زندانی سیاسی جابر عابدینی 
زندان رجایی شهر 
۲۵ آبان ۱۳۹۵

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر