۱۳۹۶ مهر ۴, سه‌شنبه

« زندان دیوارهای ذهنی را فروریخت.» گفت‌ و گو با مهوش ثابت پس از آزادی



مهوش ثابت ، عضو سابق گروه رهبری جامعه بهائیان در ایران (گروه یاران) در تاریخ ۱۵ اسفند سال ۱۳۸۶ در مشهد بازداشت شده بود. جمال الدین خانجانی و فریبا کمال‌آبادی ، سعید رضایی ، بهروز توکلی ، عفیف نعیمی و وحید تیزفهم دیگراعضای سابق این گروه که اداره کننده جامعه بهایی ایران است از تاریخ ۲۵ اردیبهشت سال ۸۷ در جریان حمله همزمان نیروهای امنیتی به منازلشان در زندان به سر می‌برند.  آنها به جاسوسی برای اسرائیل ، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام متهم و از سوی دادگاه انقلاب هرکدام  به ۲۰ سال زندان محکوم شده بودند. مقامات قضایی هیچگاه در خصوص این اتهامات شواهدی ارائه نکرده‌اند.
شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه در مرداد ماه  ۱۳۸۹، اعضای گروه رهبری جامعه بهایی ایران را به اتهام «جاسوسی، توهین به مقدسات، تبلیغ برعلیه نظام و رواج فساد فی الارض» به بیست سال زندان محکوم کرد. این حکم در شهریور همان سال در دادگاه تجدیدنظر به ۱۰ سال کاهش یافت اما دادستان کل کشور حکم دادگاه تجدیدنظر را برخلاف شریعت تشخیص داده و مجددا حکم به ۲۰ سال افزایش یافت. در آذر ماه ۱۳۹۴ اما حکم آنها با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی به ۱۰ سال کاهش یافت.
مهوش ثابت که هنگام بازداشت ۵۴ سال داشت با پایان محکومیت ۱۰ سال زندان و در سن ۶۴ سالگی آزاد شد. او پس از آزادی به کمپین حقوق بشر در ایران گفت: «ما ۷ اتهام داشتیم که از ۵ اتهام در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تبرئه شدیم و به اتهام همکاری با دول متخاصم و تشکیل جمعیت غیرقانونی به ۲۰ سال زندان مجکوم شدیم که دادگاه تجدیدنظر ما را از اتهام همکاری با دول متخاصم تبرئه کرد و حکم ما ده سال شد به اتهام تشکیل جمعیت غیرقانونی. اما دادستان کل کشور دوباره حکم را برگرداند به ۲۰ سال. منظور من این است که حتی دادگاه تجدیدنظر از این اتهام تبرئه داد و ما نپذیرفتیم و نمی‌پذیریم. خواهش می‌کنم بنویسید که ما کشورمان را دوست داریم. ما هرگز به مصالح کشورمان خیانت نکردیم و نمی‌کنیم و هیچ کسی هیچ مدرکی دال بر این اتهام ندید. خیلی مهم است و من دلم می‌خواهد این مساله جاسوسی خیلی خوب مطرح شود در اذهان عمومی چه داخل کشور و چه خارج از کشور و بازگو شود که من  – و البته همکارانم هم اطمینان دارم – اما از خودم می‌گویم در تمام مراحل بازجویی، بازپرسی، دادگاه و بعد از آن هرگز چنین اتهامی را نپذیرفتیم، هرگز کوچک‌ترین سند و مدرک و دلیل و ادله‌ای دال بر جاسوسی ما وجود نداشت و البته می‌دانید اتهام تحت عنوان همکاری با دول متخاصم در مخالفت با جمهوری اسلامی ایران بود. مسلما که ما هیچ وقت هیچ کدام نپذیرفتیم.»
خانم ثابت گفت: «در یکی از جلسات دادگاه، وکلای ما بعد از کش و قوس‌های خیلی زیاد، فرصت دفاع پیدا کردند. آقای عبدالفتاح سلطانی، وکیل برجسته ایران که بی‌نهایت خدمت ایشان ارادت دارم ایستادند و این اتهام را تحت سه عنوان رد کردند. اول اینکه گفتند اولا من می‌خواهم از برادران اطلاعات تشکر کنم -من همانجا توی دلم گفتم یعنی چی؟ اطلاعاتی‌ها هم ردیف نشسته بودند توی دادگاه، چرا دارند تشکر می‌کنند- آقای سلطانی گفتند به خاطر نامه شماره فلان، تاریخ فلان مندرج در صفحه فلان پرونده از اداره ضد جاسوسی وزارت اطلاعات، هیچ گونه مدرکی دال بر جاسوسی اینها پیدا نشد. این نامه خیلی مهم است. این یک دفاع بود. دفاع دوم این بود که طبق فتوای رهبر جمهوری اسلامی که باز کد دادند که ما در حال حاضر در حال تخاصم با هیچ کشوری نیستیم. و دفاع سوم این بود که با کدام کشور؟ چه نوع ارتباطی؟ مکاتبه بوده؟ ملاقات بوده؟ چی بوده؟ و خب هیچ چیزی در پرونده نیست و اگر چیزی بوده چرا در پرونده نیست. وکلای ما بارها مصاحبه کردند و شهادت دادند که هیچ چیزی در پرونده ما نبوده بنابراین نه ما پذیرفتیم نه سند و مدرکی دال بر این اتهام وجود داشت.»
خانم ثابت به کمپین گفت که در طی ده سال زندان، در بیش از ۷ زندان عمومی و امنیتی زندانی بوده است. او گفت: «مرا احضار کرده بودند. خواسته بودند بروم مشهد و ما در هیئت یاران ایران مشورت کردیم و به نظرمان رسید شاید آقایان مساله و سوالی دارند. من خیلی راحت و ساده صبح با همسرم خداحافظی کردم و گفتم شب برمی‌گردم. اما این برگشتن ده سال طول کشید. رفتم مشهد و یکی از دوستان مان که آنجا منتظر من بود گفت باید برویم دادگاه انقلاب. من به فکرم نرسید که چرا دادگاه انقلاب. رفتم به همراه ایشان چادر مشکلی از یکی از همسایگان شان گرفتیم و  سر کردم. ساعت ۲ گذشته و ساعت اداری تمام شده بود اما یک قاضی منتظر بود. یک برگه‌ای به من داد. اطلاعات ابتدایی را پر کردم. گفتند یکی دو سوال دیگر است که آقایان از شما می‌پرسند. رفتند و من نیم ساعتی تنها نشستم. دو نفر آمدند و به من گفتند همراه ما بیا. منتقل شدم به اداره کل اطلاعات استان خراسان رضوی. ۸۲ روز در بازداشت آقایان بودم. آن روز بازجویی شدم و بعد منتقل کردند شبانه ساعت ۱۰ شب دادگاه انقلاب و تفهیم اتهام کردند درباره یک مساله خیلی معمولی در امورات اداری جامعه بهایی و ده میلیون تومان وثیقه صادر کردند و گفتند می‌توانی تامین کنی؟ گفتم بله. اجازه ندادند تلفن بکنم آقایان مرا منتقل کردند به زندان عمومی مشهد و آنجا هم اجازه تلفن داده نشد. چند شبی منتقل می‌کردند به زندان عمومی برای اینکه می‌گفتند مامور زن نداریم و بقیه مواقع در بازداشتگاه سلول انفرادی اطلاعات اداره کل استان خراسان رضوی بودم.»
مهوش ثابت علاوه بر زندان عمومی مشهد و بازداشتگاه اطلاعات این شهر، دو سال و نیم در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین زندانی بود. او ده ماه در زندان رجایی شهر، دو هفته در زندان قرچک ورامین و سپس در بند متادون زندان اوین و بیش از ۶ سال در بند زنان زندان اوین زندانی بود. خانم ثابت درباره بازجویی‌های خود به کمپین گفت: «سوالات درباره اطلاعات کاملی از چگونگی اداره جامعه ما بود که به آن سوالات کمابیش جواب می‌دادم. من هیچ وقت اجازه ندادم وارد بحث‌های اعتقادی شوند. هرچقدر اصرار هم اگر می‌شد در یک مقطعی که شد من می‌گفتم به سوالات مربوط به اتهام‌ام جواب می‌دادم و درباره سوالات اعتقادی‌ام مطلقا سکوت می‌کردم و جواب نمی‌دادم. چون براساس قانون اساسی ایران تفتیش عقیده ممنوع است هیچ وقت مستقیما اتهام عقیدتی نمی‌زنند اتهام‌های دیگری می‌زنند که به ناچار سوالات هم حول آن چیزها تنظیم می‌کنند نه حول مسائل اعتقادی. البته که سعی می‌کنند، ولی من شخصا هیچ وقت اجازه ندادم.»
وکلای خانم ثابت و دیگر اعضای گروه یاران، تحت فشارهای امنیتی قرار گرفتند. شیرین عبادی از ایران خارج شد،  عبدالفتاح سلطانی یکی از وکلای این گروه و از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر از تابستان سال ۱۳۹۰ در اوین زندانی است. مهناز پراکند از دیگر وکلای آنها چند سال پیش از بیم دستگیری، ایران را ترک کرد و به کشور نروژ پناهنده شد و هادی اسماعیل‌زاده، دیگر وکیل آنها در سال ۱۳۹۳ در دادگاه انقلاب به ۴ سال حبس و ۲ سال محرومیت از حرفه وکالت و عضویت در احزاب و گروه‌های سیاسی به خاطر فعالیتش درکانون محکوم شد. او در اسفند ۱۳۹۴ به دلیل حمله قلبی درگذشت.
مهوش ثابت گفت: «من نمی‌دانم باید چطور در برابرشان تعظیم کنم و چطور مراتب احترام و سپاس قلبی‌ام را ابلاغ کنم. در اولین فرصت دلم می‌خواهد که بروم و ادای احترام کنم به حضور دکتر هادی اسماعیل‌زاده. فراموش نمی‌کنم که این مرد بزرگ چطور در دادگاه‌های ما تحقیر می‌شد ولی کوتاه نمی‌آمد و دفاع می‌کرد. استاد دانشگاه بود و پذیرفته بود و خیلی حس احترام دارم. حس سپاس دارم توی زندان همیشه برای شان دعا می‌کردم. چشم به راه آزادی عبدالفتاح سلطانی هستم و امیدوار هستم عزتی خدا در زندگی‌شان به آنها اعطا بکند در دفاع از زندگی و حقوق بخشی از هموطنان شان. آنها کاری به مسائل اعتقادی ما نداشتند مسلمانان خیلی هم محکم و جدی و پایبندی هستند برایشان مهم نبود که کسی اعتقاداش چی است برایشان مهم بود که کسی انسان است، ایرانی است، هموطن است و به عنوان هموطنان‌شان دفاع می‌کردند و من خیلی مدیون و ممنون‌شان هستم.»
خانواده مهوش ثابت بارها در طی سال‌های گذشته نسبت به وضعیت جسمانی او ابراز نگرانی کرده بودند. او پس از ده سال زندان گفت: «دو سال و نیم در سلول انفرادی، خود به خود فرسایشی است. من پوکی استخوان خیلی پیشرفته‌ای گرفتم. آن موقع خودشان مرا بردند مراکز درمانی و دیدند که پوکی استخوان دارم. دردهای مفصل و دردهای استخوان. بیشترین چیزی که در این سال‌ها مرا اذیت کرد مساله استخوان و مفصل بود حتی موقعی که فکر کردند ممکن است شکستگی مفصل داشته باشم به بیمارستان منتقل شدم. ۱۵ روز تحت الحفظ در بیمارستان بودم. حالا مشکوک به رماتیسم و چیزهای دیگر هستم که منتظر هستم فرصتی ایجاد شود بروم ببینم وضعیت سلامتم چطور است. من سال‌ها به مراکز درمانی زندان خیلی مراجعه نمی‌کردم نه اینکه در اختیار ما نبود من نمی‌خواهم هیچ چیزی را سیاه‌نمایی کنم یا نادیده بگیرم. معتقدم دشمن که البته اینها را دشمن نمی‌بینم اما آدم باید در قبال دشمن اش هم منصف باشد. امکاناتی در اختیار من بود حتی یک بار رییس بهداری شخصا آمد به بند و خانم کمال ابادی و من را صدا کرد و از ما پرسید چرا چند سال است به بهداری نیامدید. گفتیم ما مشکلی نداریم که بهداری بتواند کمکی کند. حالا ممکن است جاهایی کسانی می‌خواستند درباره سلامت ما گزارشی بگیرند ولی منظورم این است که خودشان می‌آمدند وقت می‌دادند و پی‌گیری می‌کردند یک چیزهایی را. ولی بهداری زندان اوین برای درمان کافی نبود. حالا هم می‌دانم باید به یک روانپزشک مراجعه کنم. ده سال آسیب‌های خودش را دارد هیچ کسی هرچقدر با روحیه باشد نمی‌تواند بگوید ده سال زندان بودم و مشکلی ندارم. من باید بروم چکاب تا ببینم وضعیت‌ام چطور است.»
مهوش ثابت درباره تجربه ده سال زندان خوب گفت: «مهم‌ترین چیز این بود که دیوارها فرو ریخت. دیوارهای فاصله و  دیوارهای سوتفاهم‌هایی که ساخته شده بود و هیچ کس نمی‌دانست این طرزفکرها و بدبینی‌ها علیه ما از کجا آمده. متقابلا ما هم این دیوارها را در ذهن خودمان داشتیم. نگرانی‌ها، بیم‌ها و ناباوری‌ها کم نبود. باور نمی‌کردم اولین بار وقتی یک خانم خیلی مذهبی محجبه از یک خانواده سنتی قدیمی به سلول ما آمد و ما کنار هم می‌خوابیدیم. یک پتو می‌گذاشتیم زیر سرمان با هم حرف می‌زدیم و می‌خوابیدیم خانمی که قاری قرآن هستند و در جلسات زنان سخنرانی‌های مذهبی دارند. وقتی به او می‌گفتم فکر می‌کنم شاید تو ناراحت باشی، می‌گفت نه اتفاقا من خیلی هم خوش‌حال هستم. بعد از آن خیلی کسان دیگری هم بودند که اینطور بود کسانی که من ممکن بود پیش خودم فکر کنم از بودن کنار من خوش‌حال نیستند ولی بعدا می‌دیدم صادقانه زندگی می‌کردیم با هم، در آغوش می‌گرفتیم همدیگر را و مشکلات مان را می‌گفتیم. بنابراین فرو ریختن دیوارهای ذهنی، دیوارها و مرزهای موهوم به نظر من بزرگترین دستاورد این ده سال بود و برای من باور کنید با همه سختی و با همه دردش می ارزید.»
خانم ثابت گفت: «من فکر می‌کردم این سال‌های پایداری و مقاومت به این معنی است که بتوانیم روحیه خودمان را خوب نگه داریم. بتوانیم آنطور که می‌خواهیم زندگی کنیم، تعامل کنیم و آنطوری که آرزو داریم دیوارهایی که همیشه بین ما و مردم هموطن مان ایجاد کرده بودند و بخش مهمی از این دیوارها ذهنی و در درون خود ما هم بود، فرو بریزد. زندان این فرصت را در اختیار ما گذاشته بود من هیچ وقت فکر نمی‌کردم که برای امر شخصی آنجا هستم هیچ وقت فکر نمی‌کردم تنها هستم. برای من به عنوان یک بهایی این معنی را داشت و برای اثبات خودم به خودم باید آنجا خوب زندگی کنم.»
مهوش ثابت معلم و مدیر مدرسه بود که بعد از انقلاب ۵۷ به دلیل بهایی بودن از حرفه خود اخراج شده بود. او گفت: «سال ۵۹ در پاکسازی‌های بعد از انقلاب فرهنگی من اخراج شدم. حتی حکم اینکه به خاطر سابقه فرقه ضاله بهائیت اخراج می شوی را داشتم.»
مهوش ثابت درباره وضعیت دیگر اعضای سابق گروه یاران که زندانی هستند به کمپین گفت: «فریبا کمال آبادی ۹ آبان ازاد می‌شود. یکی دیگر در آذر و یکی در بهمن و دو نفر دیگر در دوم فروردین سال دیگر آزاد خواهند شد.»
جامعه بهاییان، یکی از اقلیت‌های مذهبی در ایران است که با بیشترین حجم آزار واذیت وسرکوب مواجه است. اعضای این اقلیت‌ مذهبی، از اینکه بتوانند به صورت آزادانه اعمال مذهبی خود را انجام بدهند، ممنوع هستند و به صورتی سیستماتیک از تحصیلات عالیهو همچنین اشتغال و کسب و کار محروم می شوند. اعضای این اقلیت‌ مذهبی همچنین با توقیف اموال خود مواجهند و رهبران آنها در زندان به سر می‌برند. در حال حاضر بیش از ۹۰ تن از اعضای جامعه بهاییان در ایران در زندان‌ها به سر می‌برند.
سازمان ملل آزار واذیت بهاییان در ایران را بارها محکوم کرده است. بر اساس ماده ۲۵ منشور حقوق شهروندی، که حسن روحانی در دسامبر ۲۰۱۶ آن را امضا کرده است شهروندان آزادی عقیده دارند و تفتیش عقاید ممنوع  شده و هیچ کس را نمی‌تواند به خاطر عقایدش تحت تعقیب قرار داد. اگر چه به اعتقاد فعالان جامعه بهایی، تعقیب قضایی و آزار واذیت بهاییان در طی دولت اول حسن روحانی افزایش پیدا کرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر