صبح روز گذشته، پیش از آغاز بازدید شماری از سفرای سازمان ملل متحد و مقامات کشورهای اروپایی از زندان اوین، مسئولین این زندان اقدام به خارج کردن زندانیان سیاسی و امنیتی از بندهای مورد بازدید کردند؛ رضا ملک طی نامهای سرگشاده به وضعیت زندانیان و آنچه بر آنان در جریان این بازدید گذشته، اشاره کرده است.
متن کامل نامه رضا ملک که در اختیار تارنگار حقوق بشر در ایران قرار گرفته است در پی میآید:
«با یاد خدای اسیران
دوستان ، یاران ، رفقا ، ملت شریف ایران،
سیهرویان تاریخ ایران زمین ، ردای سفید پوشیدند.
چند روزی بود که همه در تکاپو میشستند و رنگ میزدند و تزیین میکردند تا زندان مرده را حیات تصنعی بخشند؛ رنگ و لعاب زندان به قدری تغییر کرده بود که انگار جشنی بزرگ در انتظار است ؛ چند روزی بود که مزدوران و خبرچینان حفاظت توجیه میشدند ، توجیه از برای هر اتفاق غیر قابلپیشبینی و هر نوع ارتباط زندانیان با هیئت ؛ توجیه برای آنکه بتوانند هیئت بازدید را بفریبند.
من که سابقه سنوات پیش را داشتم به دوستان سیاسی گفتم که ما را به ایزوله خواهند برد. طی سیزده سال حبس قبلی بارها دوستان به ویژه بانوی نوبل ایران برنامه دیدار هیئت با اینجانب را فراهم نمود ولی بیثمر بود. برای بازدید از ۲۰۹ یک سال تمام سلول را به طبقه زیرین بند قرنطینه زندان انتقال دادند؛ پرسنل وزارت هر بار یک کیس و به نام همان زندانیانی که انتقال شده بودند به جای نفرات اصلی داخل سلول رفته تا آنچه را که به آنان دیکته شده به گزارشگران بازگو کنند. به خاطر دارم که سالی دیگر در میدان آرژانتین تمامی راهها را که منتهی به محل ملاقات با گزارشگر بود، مسدود کرده و همه را دستگیر میکردند. افراد خودی و مأمور را با کیس های دروغین به ملاقات گزارشگر میفرستادند. امسال نیز اینچنین شد دستگاه فاسد امنیتی و حفاظتی خامنهای از امروز صبح دست به کار شد و اینجانب را به همراه دو عزیز عقیدتی دیگر از سالن خارج و به محلی در دادسرای اوین انتقال داد تا مبادا هیئت بتواند از مرد واقعی زندان و موقعیت زندانیان سیاسی و آزار و شکنجه روحی و بدنی من که در لابهلای زندانیان معمولی و بزهکار تحتفشار تحمل کیفر میکنیم مطلع شوند.
اینجانب از همان لحظه اول با بازپرس شعبه دوم به نام نصیری پور درگیر شدم. گفتم پروندهام که در بیدادگاه است، پس چرا مرا احضار کردهاید. گفت من هیچکارهام سرپرست دادسرا و حفاظت زندان مسئول این کار هستند.
به او گفتم اگر یک جو مردانگی و یک ابسیلون انسانیت در وجود خامنهای بود، مجبور نبودید مرا به همراه دو متهم اعتقادی از بند خارج و در دادسرا پنهان کنید.
تمامی ارباب رجوع دادسرا با فریادهای من در جریان امر قرار گرفتند. تا ساعت یک در محوطه دادسرا بودیم از فشار خستگی و بیماری به سراغ سرپرست دادسرا رفتم ولی ما را نپذیرفت. با فریاد از پشت در در مقابل منشیهایش حرفهایم را تکرار کردم و با شعارهای مرگ بر خامنهای و مرگ بر دیکتاتور آنها را برجای خود میخکوب کردم تا سرپرست دادسرا با وحشت از پشت در دستور داد تا من را به بند بازگرداندند. البته ساعتی پیش از برگشت ما هیئت زندان را ترک کرده بود.
به یاد آوردم در سال ۹۱ پس از یازده سال حبس در لحظه آزادی نیز در زیر ۵۰ ضربه شلاق در طبقه زیرین همین دادسرا قریب به ۵۰ مرتبه غریو مرگ بر خامنهای شکنجهگر سر دادم که منجر به تحمل دو سال کیفر اضافی گردید. هر چند که جناب بان کی مون با طعنهاش در حضور خامنهای او را تهدید و بدترین زجر را برای او بکار بست و اینگونه بود که بانکیمون گفت امیدوارم که دیگر در زندانهای شما تنبیه بدنی نباشد و این نشان داد که ۵۰ ضربه شلاق و ۵۰ بار شعار مرگ بر خامنهای شکنجهگر ارزشش را داشته است حال امروز دستگاه ننگین و سراسر فاسد قضا با عوامفریبی و رنگ و لعاب سعی کرد تا ظاهری شیک از زندان نشان دهد؛ حال آنکه بیغولههای زندان نصیب سلولهای تودر تو زندان که روی زندانیان آزمایشات مختلف میکربی صورت میگیرد واقعیت اصلی رژیم ایران است و نه رنگ و لعابی که امروز بر سر و روی اوین نشاندند.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر