نتایج طرح آمارگیری نیروی کار در سال ۹۴ نشان میدهد بیش از ۴۰ درصد زنان جوان در کشور بیکارند. این آمار به آن معناست که شانس زنان جویای کار در مقایسه با مردان برای رسیدن به شغل کمتر از نصف است.
به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از شرق، «نتایج طرح آمارگیری نیروی کار در سال ۹۴ نشان میدهد بیش از ۴۰ درصد زنان جوان در کشور بیکارند. براساس نتایج طرح آمارگیری نیروی کار در سال ۹۴، زنان و جوانان بیشترین سهم را از معضل بیکاری در سطح جامعه دارند؛ درحالیکه بر پایه آمار منتشرشده از سوی مرکز آمار ایران، نرخ بیکاری جمعیت فعال کشور ۱۱ درصد برآورد شده است، این رقم برای مردان حدود ۹ درصد و برای زنان ١٩,۴ درصد است که گویای اختلاف بیش از دوبرابری بیکاری در زنان کشور نسبت به مردان است. این آمار به آن معناست که شانس زنان جویای کار در مقایسه با مردان برای رسیدن به شغل کمتر از نصف است».
سطرهای بالا بخشی از خبری بود که هفته گذشته در خبرگزاریها منتشر شد. درباره شرایطی صحبت میشود که نرخ مشارکت اقتصادی زنان در کشور فقط ۱۳ درصد است و این رقم برای مردان بیش از ۶۳ درصد تخمین زده شده است. به گفته همین آمار و ارقام است که میشود فهمید شانس زنها در کاریابی تقریبا نصف مردان است.
پونه یکی از زنانی است که بعد از دو سال بیوقفه دنبال کار گشتن، حالا در خانه به مادرش کمک میکند، او کارشناس ارشد مهندسی صنایع است و در ٢٨سالگی تصمیم گرفته که خانه باشد. او میگوید: «حالا در پرکردن سیوی یا همان رزومه درجهیکترین آدم روی زمین هستم، به تمامی شرکتهای خصوصی و غیرخصوصی رزومه فرستادهام، در بیش از ۴٠ مصاحبه کاری شرکت کردم. از این مصاحبهها چهارتایش موفقیتآمیز بود. اما چه موفقیت آمیزی. یادم میآید وقتی در شرکت رنو استخدام شدم، دنیایم فرق کرده بود. بعد از مصاحبه و تماسی که با من گرفتند قرار شد یک ماه به صورت آزمایشی کار کنم، من در بخش کنترل سیستم بودم، همه همکارانم هم مرد بودند که البته مهم نبود، اما انگار آنها این شرایط را برنمیتابیدند. بعد از دو، سه هفته فهمیدم به چند نفر گفتهاند چون این خانم در اتاق ماست، ما راحت نیستیم و نمیتوانیم با هم شوخی کنیم! یعنی من جلوی خندیدن آنها را گرفته بودم. جواب سلامم را نمیدادند، پروندههایم را بررسی نمیکردند…» پونه بعد از کمی مکث ادامه میدهد: «اما ماجرا به همینجا ختم نشد، آرامآرام میشنیدم که مدیر فلان قسمت این پستی را که من اشغالش کردهام برای یکی از دوستانش در نظر گرفته. اما من پرروتر از این حرفها بودم، به روی خودم نمیآوردم، سعی میکردم راندمان کاریام بالا باشد. نیم ساعت زودتر از همه، یعنی ساعت ۶:٣٠ سر کار حاضر میشدم و نیمساعت دیرتر از همه از محل کار خارج میشدم، اما درست دو روز مانده بود به پایان ماه نامه زدند که جو کاری که من انجام میدهم کاملا مردانه است و به دلیل لحاظکردن بعضی معذوریتها ترجیح میدهند دیگر در خدمتم نباشند!»
آمارها نشان میدهد از میان زنانی که شانس پیداکردن کار را داشتهاند، ٢٢,٨ درصد در بخش کشاورزی، ٢٣.٨ درصد در بخش صنعت و ۵٣.۴ درصد در بخش خدمات مشغول به کار شدهاند. همچنین نرخ بیکاری زنان جوان بیش از دو برابر مردان جوان است؛ بهطوریکه در شاخص نرخ بیکاری جوانان، مردان ١٩.١ و زنان ۴٠.٢ درصد بیکاری را به نام خود ثبت کردهاند.
مریم معاشر، فعال حقوق زنان دراینباره به «شرق» میگوید: «نرخ اشتغال زنان در ایران بالا نیست، اما زنان بسیاری در بخش خصوصی و کارگاههای کوچک و بزرگ مشغول به کار هستند. اما امنیت شغلی زنان به دلیل اشتغال در کارگاههای کوچک با نوسانات اقتصادی بهشدت تهدید میشود. در اروپا، این مسئله ثابت شده است که کارکردن حتی به صورت مجانی، باید وجود داشته باشد تا مهارتهای فرد فراموش نشود. در این فرهنگ زنان کار خانه انجام میدهند تا در تولید اقتصادی سهیم باشند، اما امروزه در جامعه ما فرهنگ غربی در حال توسعه است و زنان کاملا بیرون از خانه وقت میگذرانند و حتی غذا را بیرون از خانه میخورند. وقتی افراد مدرک تحصیلی دارند، اما حرفهای نیاموختهاند (در ایران قدیم فرزندان شاه هم حرفه میآموختهاند) و از طرف دیگر در کشور هم شغل مناسبی وجود ندارد؛ بروز آسیبهای اجتماعی طبیعی است؛ البته این مسائل فرهنگی است و اگر از دوره نوجوانی آموزشهای مهارتی آغاز نشود در سن بالاتر این کار دشوار خواهد بود. درحالحاضر یکی از مهمترین عوامل سهم کم زنان در اقتصاد کشور، این است که آنها مهارت مناسبی نیاموختهاند. این مشکلات در حالی است که سیستم آموزش عالی مدرک ارائه میکند، اما مهارت به دانشجویان نمیآموزد. به همین دلیل فارغالتحصیل دانشگاه ما توان انجام فعالیتی ندارد؛ از سوی دیگر سیاستهای حمایتنکردن دولت از کالای داخلی نیز آن دسته از زنانی را که در تولید سهیم هستند ناامید میکند و آنها دست از کار میکشند». معاشر در ادامه افزود: «بنابراین موضوع اول در اشتغال زنان را باید مسئله مهارتآموزی قرار داد. نکته دیگر اینکه باید دست واسطهها از تولیدات زنان قطع شود و برای این امر باید زنان خودشان این نقش را بر عهده بگیرند. زنان ستون فقرات تولید روستایی هستند. وقتی واردات بیرویه میشود، عملکردها بیفایده میشود؛ چراکه ارز ارزان هزینه تولید را بالا میبرد. در نتیجه زنان روستایی نیز تلاشی برای تولید نمیکنند؛ بلکه به دنبال تفریح و مشاغل خدماتی میروند». این فعال حقوق زنان در پایان خاطرنشان کرد: «جدا از شاخصهای اقتصادی نباید مشخصههای فرهنگی را هم فراموش کرد، در شرایطی که ابر و باد و مه و خورشید فلک تلاش میکنند تا زنان در خانه باشند و پوستر طراحی میکنند که بهشت زیرپای مادران است نه کارمندان، نمیشود انتظاری بیش از این داشت. در فرهنگسازیهای اینچنین کلیه ارزشها به چالش کشیده میشود؛ مثلا اینکه اگر زنی کارمند باشد و مادر هم باشد دیگر قطعا بهشت زیرپایش نیست. ازطرفدیگر کارفرما با دیدن این پوسترها تمام اعتقاداتش زیر سؤال میرود و ترجیح میدهد با اعتقاداتش درگیر نشود، پس چه بهتر که کارگرشان مردی باشد که آنها را با آموزههای دینیشان درگیر نکند. همین باعث میشود زنان زیادی که حالا نانآور خانهها هستند بیکار بمانند و زنان سرپرست خانوار کوه مشکلاتشان بزرگتر شود. از طرف دیگر هیچکس هم به این مسئله نمیاندیشد که حالا بخش عمدهای از زنان ترجیح میدهند که با زن شاغل ازدواج کنند، چون همه ما قبول داریم که در زندگی امروز دیگر نمیشود یک نفر کار کند و بقیه دهانشان را برای روزیگرفتن باز نگه دارند».
پونه باز هم درباره خاطرات کاریابیاش میگوید، او میگوید برای اشتغال در یکی از بزرگترین شرکتهای تولید قطعات یدکی ماشین کشور انتخاب میشود اما در روز مصاحبه شرط عجیبی برایش میگذارند. پونه میگوید: «به من گفتند باید زیر قراردادی را امضا کنم که من را متعهد میکرد تا پنج سال اول استخدامم باردار نشوم! من هم تازه نامزد کرده بودم و قرارومدارم با همسرم بچهدارشدن در سال دوم زندگیمان بود. ازطرفدیگر این شرط کاملا غیرانسانی بود؛ چطور امکان دارد که کارفرما به خودش اجازه دهد در شخصیترین و یکی از حیاتیترین تصمیمهای زندگی افراد اظهارنظر کند… این آخرین باری بود که تن به مصاحبه دادم و بعد از آن تصمیم گرفتم در خانه کنار مادرم بمانم تا هم برای دکترا درس بخوانم هم آشپزی یاد بگیرم؛ آخر به ازدواجم شش ماه بیشتر نمانده…»
حسین اکبری، نماینده مستقل کارگری در گفتوگو با «شرق» ابعاد ماجرای بیکاری زنان را در کشور بررسی کرد. او با بیان این مطلب که شانس زنان در جهان برای پیداکردن شغل کمتر از مردان است اما نرخ بیکاری آنها نصف مردان نیست، گفت: «این اتفاق در کشور ما ناراحتکننده است که زنان نصف مردان فرصت اشتغال دارند؛ این موضوع را هم میتوان از ابعاد مختلفی بررسی کرد؛ یکی از دلایل این است که درواقع در کل نسبت به نیروی انسانی و ازجمله زنان در نیروی اشتغال توجه جدی نمیشود؛ نوع ساختار اقتصادی ما بهگونهای است که به نیروی انسانی توجه نمیشود. مثلا اقتصاد ما نفتی است و این اقتصاد نفتی توجهش به صدور نفت است نه نیروی کار. بخشی از اقتصاد هم که قرار است به نیروی انسانی متکی شود، متأسفانه باز از جنبه بخش خدمات مهم است و این خدماتیبودن در کار بازرگانی پاسخ داده میشود؛ یعنی تولید اهمیتی ندارد و نرخ تولید بسیار پایینتر از نرخ خدمات است. این مسئله هم در عرصه صنعتی و هم در عرصه کشاورزی صدق میکند. تعداد نیروی کاری که نیازمند این دو عرصه است بسیار کمتر از نرخ واقعی است. بخش دیگر قضیه به نوع نگاه به زنان در ایران بازمیگردد. در کشور ما نگاه بیشتر ایدئولوژیک است و مسئولیتهای ناشی از نگاه ایدئولوژیک مانع از این میشود که به زنان در حوزه اشتغال بها داده شود. آنجایی هم که بها داده میشود دلیل آن ارزانبودن نرخ دستمزدشان است؛ ضمن اینکه ممکن است بنا به محدودیتهای زنان به لحاظ جنسیتی، نگاه جنسیتی در کشور ما غالب باشد و اجازه نمیدهد که زنان بیشتری به کار گرفته شوند. هرچند رشد زنان در عرصههای علم و فراگیری کمتر از مردان نیست و این مسئله ربطی به ناتوانی آنها ندارد». این نماینده کارگری تأکید کرد: « مسئله دیگر بحث آموزش عالی ماست؛ مثلا آمدهاند در بخش اعظمی از رشتههایی که زنها میتوانند در آن تحصیل کنند و اتفاقا خوب هم استعداد دارند، حضور زنها را ممنوع کردهاند. این مسائل همه دست به دست هم میدهند و از حضور زنان در عرصههای اشتغال جلوگیری میکنند».
فیروزه صابر، مؤسس و مدیرعامل بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان در گفتوگو با «شرق» درباره دلیل کمبودن شانس زنان در اشتغال میگوید: «در دهه ۶٠ و پس از انقلاب نرخ بیکاری زنان افزایش زیادی پیدا کرد و دلیل آن بازخریدکردن و اخراج و عدم جذب زنان از مشاغل آنها بود. این مسئله منجر به پایینآمدن نرخ اشتغال زنان شد، نرخی که سالهای بعد باید جبران میشد و همین مسئله یکی از ریشههای این ماجرا است؛ یعنی جبران بالارفتن نرخ بیکاری زنان در دهه ۶٠ باعث شد که این مسئله ادامه پیدا کند. دهه ۶٠ نرخ رشد اشتغال زنان سالانه ١,٢ درصد بود اما نرخ رشد بیکاری ٣.۴ درصد بود. نکته دوم این است که هنوز باور عمیق نسبت به مشارکت اقتصادی زنان وجود ندارد؛ بههمیندلیل در جامعه زنان جوان، نرخ بیکاری زنان ۴٠ درصد است و این نرخ برای زنان دانشگاه ٣١ درصد است. حتی در جامعه زنان هم هنوز به صورت عمیق باور مشارکت اقتصادی وجود ندارد، به همین دلیل تمایل عمومی زنان و دختران ما به تحصیل، بیشتر از کار است. هرچند اشتغال مسئله اصلی آنها است اما در عمل تمایل آنها به تحصیل بیشتر است». صابر در ادامه تأکید کرد: «نکته سوم نبود برنامهریزی توسعه است، در رویکرد توسعهمحور به سرمایه اجتماعی اهمیت داده میشود و سرمایه اجتماعی زن و مرد نمیشناسد بلکه به دنبال جامعه انسانی کارآمد است که در آن زن و مرد فعال باشند. این نگاه در برنامههای توسعه ما به چشم نخورده، به غیر از برنامه چهارم که این موضوع در آن تصریح شده بود». مؤسس و مدیرعامل بنیاد توسعه کارآفرینی زنان و جوانان در پایان خاطرنشان کرد: «من فکر میکنم یک تبعیض جنسیتی نیز دراینزمینه وجود دارد؛ یعنی ممکن است که این تبعیض در قانون وجود نداشته باشد اما در استخدام اولویت است. ما در بعضی از آگهیهای استخدام میبینیم که بهصراحت گفته شده فقط مرد استخدام میکنند؛ از طرفی بخشی از رشتههای دانشگاهی فقط مردان را قبول میکنند. مسئله آخر محیط امن شغلی است. زنان هر کجا نمیتوانند کار کنند و این ممکن است برای مردها مسئله نباشد اما برای زنان ایجاد مسئله میکند».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر