یک کیلومتر خارج از شوشتر به سمت جنوبی جاده مسجد سلیمان ، یک راه فرعی به سمت منطقه ای نیمه صنعتی وجود دارد. جایی که توسط کارگاه های بلوک سازی ، موزاییک سازی و بازیافت زباله محاصره شده است. محلی که کابل های عظیم برق فشار قوی یازده هزار واتی ، جاده و منطقه صنعتی را به دو نیم تقسیم می کند.
بی اعتنا به این دکل های عظیم، در دو سمت این کابل ها در بخش جنوبی و شمالی، محرومترین مردم آن ناحیه که هیچ سر پناهی ندارند، روزگار می گذرانند.
آنها غالبا کارگران فصلی یا عشایری هستند که دیگر از کوچ کردن وامانده اند. کارگران فصلی ساکن آنجا تن به کارهای سخت و دشواری مثل بلوک زنی، موزاییک سازی و جمع آوری پسمانده های زباله و بازیافت آن می دهند.
این خانه ها بر پایه هیچ اصول مهندسی یا ساختمان سازی بنا نشده اند، با خشت و بلوک و حلبی و پلیت بالا رفته اند و ساکنین آنجا زیر سایه دکل های سرطان زا و خطرآفرین زیست می کنند.
حبیبه یکی از آنهاست. چرا حبیبه حاضر شده خانه اش را آنجا بنا کند؟ چطور ممکن است او نگران سلامت کودکانش نباشد؟ ممکن است او نداند که بر اساس اظهارات کارشناسان، مرگبارترین اثر تششعات دکل های برقی، برجان و استخوان کودکان کاری تر خواهد بود؟
حبیبه می گوید همه حقیقت را می داند اما چاره ای ندارد. برای آدم های بی نوا چه فرقی می کند که از سرما بمیرند یا از تششعات الکتریسیته؟
او می گوید نه دولت و سازمان برق مانع خانه سازی آنها شده و نه صاحبان کارگاه های تولیدی بلوک و موزاییک مخالف حضور آنها هستند. کارگاه داران از حضور مردم فقیر در این خانه های بلوکی غیر استاندارد استقبال می کنند، چون امکان داشتن کارگر فصلی را برایشان فراهم می کند.
به گفته حبیبه آنها کارگران ارزانی هستند که برای زنده ماندن در این منطقه برای صاحبان کارگاه های تولیدی کار می کنند. مردان بلوک و خشت ها را داخل کامیون های حمل و نقل بار می زنند و زن ها به به بلوک ها حین پروسه تولید آب می دهند، زباله ها را تفکیک می کنند یا کار تولید و توزیع موزاییک ها را بر عهده دارند.
«حبیبه» از قوم بختیاری است. تا همین چندی پیش کوچ می کرده اند و فصل هایی هم درون سیاه چادرها روزگارشان می گذشته. حالا دیگر نه دامی برای چرا و مرتع دارند و نه دست و دلشان به کوچ کردن می رود، برای همین هم یک جا نشینی زیر سایه مرگ را انتخاب کرده اند: «بچه هایم هر شب با واهمه و وحشت می خوابند. از کنار کابل ها که می گذریم، صدای وز وز عجیبی می آید. ما زیر سایه این دکل ها زندگی می کنیم ولی خودمان برق نداریم. بسیاری از آدم های این دور و بر، سرطان دارند.»
چند روز پیش هوا طوفانی بوده، زمان توفان که می شود احتمال اتصالی کابل ها و بروز خطر بیشتر می شود. اما کل ماجرابه خطر برق گرفتگی منتهی نمی شود. محققان می گویند احتمال بروز سرطان به علت نزدیکی به کابل های فشار برق قوی سه برابر بیشتر از شرایط عادی است.
انرژی موجود در برق قادر است موجودیت و سلامت هر موجود زنده خصوصا کودکان را تحت تاثیر جدی قرار داده و مشکلاتی چون بیماری های مغزی، اختلالات خونی، سرطان و معلولیت ایجاد کنند.
دکتر«حسن اصیلیان» ، عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس و کارشناس محیط زیست در گفت و گو با روزنامه خراسان گفته اثرات زیانبار امواج الکترومغناطیسی، کودکان و نوجوانان را بیش از هر گروه سنی دیگری تهدید می کند: « با توجه به این که گلبول های سفید و قرمز خون در سنین کودکی و نوجوانی در حال رشد هستند، هرگونه موتاسیون و جهش خونی می تواند به بروز اختلالات خونی وحتی انواع سرطان منجر شود.»
علیرغم همه این هشدارها هنوز هم در بخش هایی از ایران همچون شهر ری و منطقه ۱۶ تهران، شهرستان لار، قم و برخی مناطق خوزستان مردم زیر سایه دکل های غول آسای برق زندگی می کنند. کودکان این نواحی صبح ها بیدار می شوند و زندگی روزمره شان لابلای میله های دکل ها آغاز می شود.
اخیرا مردم شهرستان لار شاهد احداث دکل های برق فشار قوی ۶۶ کیلو واتی بودند. دکل هایی که میدان امام خمینی که از میادین اصلی شهر است را زیر سیطره خود گرفته است. مردم نسبت به این جریان معترض شدند اما شرکت توزیع برق منطقه لارستان گفت اگر این اقدام را انجام ندهد، خیلی ها با خطر خاموشی روبرو خواهند شد.
بر اساس مصوبه هیات وزیران حریم خطوط برق یک تا بیست کیلو وات به صورت زمینی دو متر و ده سانت و خطوط هوایی با ولتاژ ۳۳ کیلو ولت سه و نیم متر و حریم خطوط برق فشار قوی تا هشت متری مصوب شده است. با این حال در برخی جاها به این مصوبه توجه نمی شود.
دکل های برق فشار قوی خصوصا زمان وقوع رعد و برق خطرناک هستند. این دکل ها نقش هادی را ایفا کرده و هزاران ولت برق را به بدن هر موجود زنده ای که آن حوالی است، منتقل میکنند. در کشورهای توسعه یافته هر گونه عبور و مرور یا خانه سازی از فاصله سی و یک تا شصت و یک متری در این نواحی منع قانونی دارد.
حبیبه می گوید در طول شبانه روز به هر چیزی که دست می زند، با پرش اعضای بدنش و احساس برق گرفتگی مواجه می شود.
یک فعال حقوق شهروندی محلی که مدت هاست برای حل مشکل این کارگران فعالیت می کند، می گوید بارها تلاش کرده با فرماندار شوشتر دیدار کرده و درخواست کند تا خانه های ساخته شده را تخریب کرده و مقداری آن سوتر از کابل های فشار برق قوی بسازند: «البته کارگران و آوارگان خیلی زیاد هستند. حتی اگر این کار به نتیجه برسد ممکن است از نو یک عده نیازمند دیگر، خانه های خود را در همان منطقه بسازند.»
«ماکان زارع» می گوید در این خانه ها افراد به غایت فقیر و گرسنه زندگی می کنند و املاکی که خانه ها در آن بنا شده، متعلق به اداره توزیع نیروی برق است: « این اداره بیش از همه باید در این مورد احساس مسئولیت کند اما عملا مانع ساخت و سازاین افراد بی خانمان نشده، این در حالی است که شرایط آنها واقعا دردناک است. کودکان شب ها زیر خط گذر برق می خوابند.»
اغلب ساکنان این خانه ها زنان تنها و رها شده و کودکان هستند. او به زنی به نام سمیه اشاره می کند که با دو فرزندش زیر یکی از این دکل های برق فشار قوی زندگی می کنند، زنی که همسر معتادش او را ترک کرده و او به نان شبش نیز محتاج است: «طبیعی است که با وجود آن حجم بیچارگی و بی خانمانی، اینجا زندگی کند. مرگ تدریجی با امواج الکترومغاطیسی از مرگ از سرما در حاشیه خیابان مرگ، آسان تر است.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر