آتنا دائمی در وصف احساسات خانواده مسجونین چنین نگاشت:
"تصور کن ٥ سالته پدر و پدربزرگ و مادربزرگت هر سه زندان باشن و ماهی یه بار همشونو بخوای با هم ببینی و ملاقات کنسل بشه !مثل نوه های الهام فراهانی
تصور کن شب عروسیته و مادرت صبح بازداشت بشه! مثل مهوش شهریاری
تصور کن از سه سالگی مادرتو پشت کابین ملاقات دیده باشی و قد بکشی و حتی ندونی موهاش چه شکلیه یا دستپختش چه جوریه!
مثل سارای مریم اکبری منفرد
تصور کن مادرت زنده س اما نمیتونه تو عروسیت یا جهیزیه خریدنت یا موقع زایمانت کنارت باشه چون تو زندانه! مثل فریبا کمال آبادی
فک کن پسرت اولین کلمه ای که یاد میگیره اسم قاضی پرونده ت باشه که به خودت و شوهرت٤و٥ سال حکم داده:صلباتی(صلواتی)
مثل آرتین پسر فاران حسامی"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر