بعد از گذشت پنج سال از مدت بازداشتم به اصرار بسیاری از دوستان و فرهخیتگان رنجنامه ای که بخش کوچکی از مسائلی بوده است که بر من گذشت را نشر کردم که در ذیل همان رنج نامه مضمون یک کامنت را مشاهده کردم که تمام آلام و رنج هایم را صد برابر کرد.
کامنتی بدین شرح بود که از کجا معلوم که هم اینک مسعود جعفر آبادی در خدمت بیت رهبری نباشد و با آنها همکاری نداشته باشد؟!! با خود واگویه کردم که آیا به نظر آن خواننده نرسیده است که من مسعود جعفر آبادی؛ روزگاری در نوجوانی به شرکت در المپیادهای ریاضی و کامپیوتر و جشنواره جوان خوارزمی از مقطع تحصیلی راهنمایی به هجدهمین نشست، کنگره و بررسی پژوهش های کشورهای آسیایی در ژاپن شهر توکیو راه یافتم و در سن ۱۵ سالگی موفق به کسب مقام نخست و عنوان نخبه قاره پهناور آسیا در رشته رایانه و فناوری های وابسته شدم و بعد از آن در سال ۱۳۸۷ مصادف با سال ۲۰۰۷ میلادی در سیزدهمین جشنواره بین المللی الکامپ آلمان در هامبورگ دوم شده ام و لقب نائب نخبگان جوان جهان را در رشته رایانه و فن آوری های وابسته کسب نمودم. در سن ۱۹ سالگی دارای ۱۸مقاله معتبر ای اس ای (ISI) در زمینه هوش مصنوعی نرم افزار و برنامه نویسی بوده ام و تمامی آن مقالات در مجلات بزرگ دنیا به چاپ رسیده است.
در همان سال ها در سطح جهانی از تمامی جوامع علمی پژوهشی در زمینه رایانه تقدیرنامه دریافت کردم و در سطح داخلی از بیت رهبری و عنوان های مختلف نظیر نهاد ریاست جمهوری، استانداری و پارک علم و نانو فن آوری پردیس و بنیاد ملی نخبگان و … تقدیر نامه هایی دریافت نمودم که در تمامی آنها بنده را مایع فخر و مباهات، فرزند پاک و فرهیخته سرزمین ایران شناخته بودند و در عرصه بین المللی در همان زمان با عنوان نخبه شناخته شده و دعوت نامه های مختلفی از دانشگاه های رده بالای جهان و شرکت های معتبر علمی داشته ام که تعداد آنان به ۶۳ عدد رسیده بود.
حال قضاوت را به وجدان های بیدار و افراد متخصص واگذار می کنم که برای کسی که در سن کمتر از۲۰ سال به سر می برده آیا دغدغه و آرزویی باقی می مانده که در پی کسب آن تلاش کند تا برای کسب مادیات و یا افتخارات خود را به هسته مرکزی حاکمیت نزدیک کند و بدتر از آن به ضم آن خواننده گرامی ولی نا آگاه در خدمت اهداف سیاسی یا اطلاعاتی حاکمیت قرار دهد؟ اما رنجش خاطر من از آنجایی است که بسیاری از دوستان و مردم ایران شاید اطلاع نداشته باشند که ورود من به هسته مرکزی حاکمیت یک انتخاب نبود و به معنای واضح کلمه بنده اجبارا و به ناچار توسط کارشناسان بیت رهبری و با ترفندهای خاص سیستم اطلاعاتی برای مدتی مجبور به همکاری در بخش های فنی از جمله عضویت در تیم مشاورین سایبری رهبری شدم.
این عدم انتخاب شخصی و نارضایتی درونی از وضع حاکمیت در عرصه اجتماعی سبب بروز رفتاری غیر دلخواه نهادهای امنیتی گردید که بارزترین آنها پیوستن به خیل عظیم مردم و انتخاب آنان در انتخابات سال ۸۸ بود.
بنده در سال ۱۳۸۸ بنا به دعوت کمپین میرحسین موسوی به عنوان مدیر نظارت بر تبلیغات مجازی و عضو اتاق فکر ستاد انتخاباتی وی منسوب گردیدم و این انتخاب و انتساب که به ذائقه هسته مرکزی حاکمیت خوش نیامده بود نقطه آغاز پرونده سازی ها و اشکال تراشی ها و شروع مسائل بر من بود. نهادهای امنیتی حکومت چنان بر زمین نقشم کردند که دیگر توان برخواستن از زمین را ندارم. در بهمن ماه ۸۸ که این جانب فقط ۱۹ سال داشته ام ۹ عنوان اتهامی سنگین را وارد کردند که پس از هفت سال بلاتکلیفی اینک با ۳۲ سال حبس تعزیری روبرو شده ام.
حاشا به غیرت نخبه دوستان و نخبه پروران این حکومت که بدین گونه از نخبگان کشوری و بین المللی خود حمایت می کنند! در تمامی سمینارها و دیدار ها مسئولین نظام اعم از رهبر، رئیس جمهور، وزیر و معاون همگی بر جلوگیری از فرار نخبگان از کشور تاکید داشتند چه کسی گفته است که حرفشان دروغ و کذایی است؟؟! آنها مخالف از دست دادن نخبگان ولو به قیمت زندانی کردن آنها هستند. بنده ناخواسته به محیطی وارد شدم که هیچ تعلقی از نظر فکری، سنی، روحی و روانی به آنجا نداشتم و به اجبار رفتار روزانه ام را با آنان تطبیق می دادم مانند لباس فرم اجباری، گویش های اجباری، عادات اجباری که فارغ از خوب و بد آن مسلما با شرایط سنی و روحی من انطباقی نداشت و بالعجب که نتیحه اینگونه رفتار مزدورانه آنان از به قول خود یک نخبه ملی و بین المللی در یک چرخش و دگردیسی ناگهانی تبدیل به هوش سیاه می شود و از آن فردی جانی و روانی می سازد، لذا از ملت شریف ایران می خواهم اگر به دلیل گرفتاری ها و مشغله های روزمره یا واهمه از حبس و تعزیر دست یاری برای من از آستین بیرون نمی آورند فرزند خویش را به چوب مذمت و نادانی از خود بیشتر مرانند.
مسعود جعفر آبادی- اندرزگاه ۱۰ زندان رجایی شهر- ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر