ناصر مهدوی:
“جامعه ای که انسان ها در آن نقش سازنده ای ندارند، جامعه ای تاریک است”
از مهمترین یافته های فیلسوفان سیاسی این بوده که حکومت ها را انسان ها به پا کرده اند تا بدین طریق از منافع خود دفاع کرده و به جای کشمکش و نزاع، با صلح و آرامش از زندگی خود لذت ببرند و مهلت عمر خود را گرامی بدارند؛ یعنی دولت و حکومت برخاسته از قراردادهای اجتماعی انسانهاست تا با این شیوه، امنیت و حقوق آدمیان حفظ شود و راه تجاوز و سرکشی سد گردد.
بنابراین حاکمان، نمایندگان موقت مردم هستند تا اراده آنان را که خوشایندی زندگی است تامین کنند و هیچ مشروعیتی جز نمایندگی مردم و پیش بردن اهداف مشروع مردم ندارند.
زندگی خوب، سهم انسانی آدمی است و یکی از راههای خوشایندی زندگی، تاسیس دولت هاست به منظور حفظ حقوق ملت ها.
پس اعتبار دولت ها به اعتبار ملت هاست و آنچه سبب می شود دولتی بختیار باشد، مدیریتی است که موجب بالاتر بردن امید اجتماعی در میان مردم و گسترش عدالت بشود.
از حکومتی که با تدبیر خود سبب کاهش امید اجتماعی و افزایش بی عدالتی گردد هیچ عذری پذیرفته نیست، حتی اگر حکومت ها مدعی باشند که الهی و در پی گسترش فرامین خدا هستند. اینگونه ادعا از جنس ادعاهای دوران عقب ماندگی بشر بود که حکومت ها در حقوق مردم جفا می کردند و برای پنهان کردن خطای خود مدعی نمایندگی و اجرای احکام خدا بودند و به همین بهانه نیز پاسخگوی مردم نبودند.
ولی از زمانی که فهم ملت ها بالاتر رفت و دولت ها عقلانی تر شدند معلوم شد که دولت ها ابتدا باید پاسخگوی ملت ها باشند نه پاسخگوی خدا، و اگر تنها ملت ها از تدبیر حاکمان راضی باشند و رضایت آنان به خاطر گسترش امید و عدالت حاصل شود، خدا هم از حاکمان راضی خواهد بود. و اگر ملت ها از حاکمان راضی نباشند، بدون تردید خداوند هم حاکمان را به سختی مجازات خواهد کرد.
خداوند در قرآن کریم اشخاصی را که به مردم کم فروشی می کنند به شدت عتاب می کند و برای جلوگیری از فساد، از مردم می خواهد که پیمانه ها را پر تحویل دهند و در حق مردم جفا نورزند. اما تشخیص این که پیمانه ها پر هستند یا خالی و سالم هستند یا تقلبی دیگر با فروشنده نیست.
خداوند می فرماید “وزنوا با لقسطاس مستقیم”؛ وزن آن با مردم هست و آن هم با ترازوی مستقیم؛ ترازوی تدبیر، ترازوی نظارت مدنی، ترازوی اعتراض به عملکرد حاکمان، ترازوی سنجش عقلانی و ترازوی عدالت اجتماعی.
این شیوه ای است که گریبان حاکمان کم فروش را می گیرد و به مردم این حق را می دهد که اگر حکومت ها به جای تامین زندگی شرافتمندانه؛ فقط بفکر منافع خود بودند و با بهتر شدن وضع حاکمان اوضاع مردم بدتر شده، از آنها سلب اعتماد کرده و به فکر چاره ای دیگر باشند. چرا که اگر حاکم اصلاح نشود و مردم نیز نتوانند حاکم را تغییر دهند، به ناچار سرمایه انسانی از متن جامعه حذف شده و فقط سرمایه سیاسی و مالی و نظامی باقی خواهد ماند و در این صورت امید اجتماعی کاهش یافته و تاریکی زندگی را در بر خواهد گرفت.
پس برای روشنی زندگی، اصل، تامین حقوق و اراده انسانهاست و تقدم حق فرد بر حق حکومت ها، چرا که حکومت ها برای مردم هستند، نه مردم برای حکومت ها.
اعتبار هر حکومت ها به رضایت مردم آن سرزمین است؛ اگر مردم در یک حکومت کاره ای نباشند و به هر اسمی و بهانه ای نقش آن ها در تصمیم گیری ها کم رنگ گردد، در این صورت وای به حال آن سرزمین، که در فقر و عقب ماندگی دست و پا خواهد زد.
و البته خداوند به یقین گریبان چنین حاکمانی را خواهد گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر